عباس روجایی هنرمند تنکابنی
تئاتر قدرتی بی مانند در وجودش نعرهای مستانه سر داده
عباس روجایی گفت : اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من
عباس روجایی متولد ۵۷ . فارغالتحصیل رشته نمایش با گرایش کارگردانی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد تنکابن با خبرنگار ایران تئاتر در مازندران به گفت و گوی نشست در ادامه گفتن و گو او را با روابط عمومی انجمن هنرهای نمایشی مازندران در ادامه میخوانید:
چگونه با هنر نمایش آشنا شدید و از چه سالی اولین نمایشی که بازی کردید؟ و چه نمایش های به عنوان بازیگر حضور داشتید؟
از سالهای بسیار دور و شاید از دوران دبیرستان، همانند خیلی از دوستان دیگر . همه چیز از تئاترهای مدرسهای شروع شد. جرقههایی که عشق تئاتر، این کاراکتر جذاب زندگیام، را چه آتشین در وجودم شعلهور کرد. شاید حوالی سالهای ۷۳ یا ۷۴ سالهای آشنایی و پیمان دوستیام بود با این نازنینِ بیهمتا. اما بعدها، یعنی طی سالهای دور از او، سال ۸۳ سال وصالم بود با تئاتر که دیگر و به هیچ قیمتی، لحظهای خود را از این جهان جادویی دور نداشتم. تا اکنون؛ که همچنان کامجوی این معشوقهی بیمثالم.نمایشهای مدرسهای، تکرار و تقلیدی بود از آنچه جذابیتهای نمایشی دوران کودکیام تا آن روز به شمار میرفت. نمایشهای نظیر کمدی عبدلی و آمیرزا با بازیهای جذاب استاد جواد انصافی و استاد امیر پارسی. بعد از آن و پس از نگارش چند داستان کوتاه، و یک نمایش نیمهکاره، و یک دستیاری کارگردان، اما آنچه حرفهای نامیده میشود یا حداقل چنین مینماید؛ از مخزن بود به این سو. نمایشنامهی دلربای "مخزن" نوشتهی استاد جلال تهرانی و به کارگردانی دوست خوب من، نعیم صالحی و شرکت در چند فستیوال استانی و بینالمللی دانشجویی. سپس "دو دلقک و نصفی" ، "سوپخوری" ، "سیندرلا" ، "پهلوان اکبر میمیرد" ، "ماداگاسکار"سال ۸۷ که در سال ۹۶ هم بازتولید و اجرا شد، "رازها و دروغها" سال ۸۹ که دوباره در سال ۹۳ اینبار به کارگردانی خودم بازتولید و اجرا شد، "دیوار" ، "دوستت دارم با صدای آهسته"، "شعبده و طلم"، "مردی که گلی در دهان داشت" ، "شب قاسم"، و ...
چه نمایش های را کارگردانی کردید؟
ماداگاسکار" سال ۸۷ نوشته احسان نوروزی که در سال ۹۶ بازنویسی و بازتولید شد.
_ "دیوار" نوشته استاد علیرضا نادری.
_ "رازها و دروغها" نوشتهی دکتر نغمه ثمینی.
_ از ایده تا اجرای نمایش فرم بنام "نقاب"
_ "یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه" نوشته مارتین مک دونا که به دلیل کرونا تعطیل شد و همچنان تعطیل است.
از حال و هوای این روزهای تاتر بگوید؟
بیرمق، کرونایی، ساکن، افسرده، منزوی، پرقدرت در تحمل مصائب و انعکاس مفاهیم، سرشار از فریاد در سکوتی یخبندان، اما سرزنده و صاحب زندگی در سایهسار امید و امید و امید...
از حال و هوای این روزهای تئاتر بگوید؟
حال تئاتر همیشه و در همهی ادوار اینچنین بوده اما جذابیت او در این است که قدرتی بیمانند در وجودش نعرهای مستانه سر داده و میدهد. چونانکه در سکوتی عمیق از زبانی گزنده، عالمانه و عاقلانه، و مملو از مفاهیم ارزندهی زیست اجتماع انسانی و انسانیت و اخلاق برخوردار است. گمان نمیرود مانند او بتوان یافت. کاراکتری جذاب، فیلسوف، انسانگرا و اخلاقمدار. تئاتر را میگویم. بدحال اما نیکاندیش.
کلام آخر :
شاعر گرانقدر نصرت رحمانی میفرماید
بگذار هرچه نمیخواهند
بگویییم
بگذار هرچه نمیخواهیم
بگویند
باران که بیاید
از دست چترها
کاری بر نمیآید
ما اتفاقی هستیم
که افتادهایم.