در حال بارگذاری ...
...

کارگردان و مدرس تئاتر مازندرانی:

تئاتر مازندران باید از مصرف‌کنندگی خارج شود

کارگردان و مدرس تئاتر مازندرانی:

تئاتر مازندران باید از مصرف‌کنندگی خارج شود

«کامبیز میرازیی» در گفت‌وگو با تئاتر مازندران به برخی پرسش‌ها درباره «حال آنی خوب است» و فضای تئاتر مازندران پاسخ داد

به گزارش تئاتر مازندران، مکتبخانه تئاتر «آن» از 24 فروردین تا 15 اردیبهشت محل اجرای نمایش «حال آنی خوب است» بود. نمایش متفاوتی به نویسندگی و کارگردانی «کامبیز میرزایی» که بسیاری از مخاطبان خود را به خاطر فرم متفاوتی که داشت غافلگیر کرد و حتی کسانی که غافلگیر نشدند هم مواجه شدن با یک نمایش متفاوت در کارگردانی را تجربه کردند. این نمایش با استقبال خوب مخاطبان نیز مواجه شد. چشم
ندا بابازاده، مریم حسن پور، سعیده جعفری، سروش شاهانی، حسین رمضانی، محمد نجاریان، درسا بی آزاری، سارا نریمانی، علی ارجمندی، مجتبا مرتضوی، خاطره علی نژاد، حافظ سالاری، رویا کریمی، فاطیما موسوی، نیاز حاجی پور، مسعود مصطفی تبار و تیبا یونس تبار هنریپشگان این نمایش بودند. به طوری که در هفته پایانی اجرای آن در هر روز به دو نوبت افزایش یافت. «کامبیز میرازیی» در گفت‌وگو با تئاتر مازندران به برخی پرسش‌ها درباره «حال آنی خوب است» و فضای تئاتر مازندران پاسخ داد:

 

*آقای میرزایی، حال آنی الان چطور است؟

 

خوب است، همیشه خوب بود. به هر حال برای بچه‌های ما و خود من تجربه خوبی بود. البته همیشه ایده‌های جدید ریسک است. ایده‌ای که برای مخاطب، مؤلف و مجری کار و حتی برای کسانی که در کار سهیم هستند نامتعارف باشد ریسک است. من هم از آغاز کار این ریسک را پذیرفتم. همیشه به این فکر می‌کردم متنی را در قالب این فرم تدوین کنم که به هر شکل با هنرجوهای «آن» توانستیم کار را ببندیم. اتفاق خوبی بود، فکر نمی‌کردم به این خوبی استقبال شود. حال آنی هم در نهایت خوب شد.

 

*مخاطب پس از پایان نمایش یا در میانه‌های آن متوجه می‌شود که از لحظه ورود به سالن یا حتی از زمانی که در خیابان منتظر ورود به سالن است، نمایش آغاز شده است. در این فرم کار، مرز بین نمایش و مخاطب «حال آنی خوب است» کجاست؟

 

واقعا همین‌طور است. البته به هر شکل مخاطب ما با ایده ما خیلی زود مواجه می‌شود. شاید بر اساس نوعی تجربه دیداری تماشاگر از مدیوم تئاتر، عده‌ای خیلی زود ایده را گرفتند. عده‌ای هم شاید تا بیست دقیقه بعد از نمایش نمی‌دانستند تئاتر کجا اتفاق می‌افتد و از خود می‌پرسد آیا همه بازیگرند؟ حتی بعضی فکر می‌کردند شخص کناری‌شان بازیگر باشد. خیلی تلاش کردم شرایط طوری شود که نمایش از بیرون سالن انتظار یا از خیابان انتظار آغاز شود. این سالن انتظار یا شاید خیابان انتظار در نهایت یک تعلیق در مخاطب ایجاد می‌کند که همیشه آن را درام در داستان و مفاهیم منتقل می‌کند. ولی ما ایده فرمال داشتیم و تعلیق را منتقل می‌کردیم.

البته شاید تجربه بعدی من این باشد که بازیگری نداشته باشم و مخاطب خودش بیاید بازی کند. آنجا مساله متن را داریم که با مهم‌ترین اصل درام، یعنی متن چطور رفقتار کنیم. هنوز نتوانستم تئاتری داشته باشم که متن در آن بی‌ارزش باشد. برای من مهم‌ترین رکن درام متن است و بعد بازیگر. اما از نظر تئاتری ما بازیگر داشتیم، اتفاق مستندی نداشتیم، تمرین کردیم و مخاطب بعد از گذشت بخشی از نمایش با فرمت کار ما مواجه می‌شود و سعی می‌کند توقع ژانریک خود را بر اساس آن نشانه‌هایی که ارائه دادیم رفع کند.

 

*برخی از بازیگرانی که شما انتخاب کردید شناخته شده بودند و برخی دیگر هم نه. برای همان تعلیق مد نظر این تصمیم را گرفتید؟

 

به این قضیه فکر کردم که از بازیگران مطرح استفاده نکنم. جز یکی دو نفر از بچه‌ها خیلی شاخص نبودند. البته همه خروجی‌های ترم چهار نخستین دوره بازیگری من بودند. اما در شکل دوم قضیه به این خاطر بود که فرم در دقایق شروع نمایش ایده اساسی در پیشبرد این نمایش بود. اما از جایی که مخاطب با فرم آشنا می‌شود ما شروع می‌کنیم به تکرار کردن مفاهیم. مفاهیمی که به آن می‌گوییم مفاهیم ساده. مفاهیم پیچیده باید از لایه‌های درونی آن استخراج شود که مخاطب بسته به درک خود با آن مواجه می‌شود.

برای ما این تجربه کردن خوب بود. این‌که گروتسکی به خود داشته باشیم و خودمان بنشینیم بدون این‌که عواملی از نمایش وجود داشته باشند و همدیگر را نقد کنیم مهم بود. یعنی آینه هم باشیم. می‌خواستم ببینم مخاطب با محتوای کار یا ایده‌های تئوریک و ذهنی خودش چطور می‌خواهد با من مواجه شود و من را دچار چه تجربه علمی و اجتماعی می‌کند. شاید انتخاب این تیم بازیگری عمدا به خاطر این بود که مقداری ناشناس‌تر بودند. همه این بچه‌ها سطح تجربه بالایی نداشتند. اما به این دلیل که سطح خوبی داشتند و می‌توانستیم آن‌ها را کنار هم بنشانیم و پست و بلندی نداشتند، احساس کردم می‌تواند تیم خوبی برای دقایق ابتدایی شود. البته می‌شود نقدهایی کرد. هرگز حرف‌های من به مثابه بی‌نقص بودن این انتخاب و فرم نیست.

 

*یکی از ریسک‌های این فرم این است که ممکن بود مخاطب به خودش اجازه دهد وارد فضای نمایش شود. برای این موضوع هم چاره‌ای اندیشیدید؟

 

بله. اتفاقا از نظرم خیلی هم خوب است. من اسمش را گذاشتم چالش بازیگرهای من. به آن‌ها گفتم ممکن است یک تماشاچی بیاید و هیاهو راه بیندازد یا دری که قرار نبود باز شود را باز کند و کل نمایش خراب شود. بازیگر باید با این چالش کنار بیاید. به آن‌ها گفتم به عنوان هنرجو در یک چالش قرار گرفتید و ببینم چطور از پس آن بر می‌آید. این اتفاق هم افتاد و حتی بازیگران دیالوگ زدند و بداهه‌ها درست از آب در آمد. یک بازیگر خوب باید بازیگر بداهه‌پرداز حسی و کلامی خوبی باشد. اگر نتواند از پس‌اش بر بیاید باید تمرین کند. اتفاقاتی می‌افتد که مهندسی شده نیست. تماشاگر شاید کارهایی کند. باید سرضرب‌های حسی و واکنش مخاطب را بشناسد و تماشاگر در پایان نمایش قانع شود. به هنرجویانم گفتم که اگر نتوانید کنار بیایید یعنی کار من اشتباه است و شما هم به عنوان هنرجوها کار را درست انجام ندادید. خودم تیپ ارتباط نمایش با مخاطب را دوست دارم و سعی کردم بچه‌ها را در این زمینه درست پرورش دهم.

 

*اما این ریسک‌ها ممکن است جایی هم نتیجه معکوس دهد.

 

بله. از سال 89 در کارهایی که تولید کردم مانند «ایستگاه»، «من، شیرین، وودی آلن» و «به لی‌لی پوت خوش آمدید» از وجه کلاسیک نمایش کمی فاصله گرفتم و ایده‌هایی که در ذهنم می‌آید را خیلی برهنه اجرا می‌کنم. هنرمند جایی می‌تواند از همیت خودش دفاع کند که بتواند آزادانه طرح جدیدی برای خودش بزند، نه این‌که تکرار شود. شاید از آرزوهای من این است که یکی از کارهای شکسپیر را حتی به وجه کلاسیک‌اش در مازندران اجرا کنم. اما الان احساس می‌کنم آنِ من و درون من از من می‌خواهد که مقداری در ارائه کارها شخصی‌تر باشم و این شخصی بودن کار نوعی ریسک است که خیلی‌ها نمی‌پذیرند. خیلی از هنرمندان نمی‌توانند از کلاسیک‌های ذهن خود عبور کنند. به نظرم در مازندران باید هنرمندان کلیشه‌هایی که از تهران می‌آید را کنار بگذارند. ما می‌توانیم، چون جامعه غنی‌تری داریم، پخته‌تریم، فرهنگی‌تریم و سابقه بیشتری داریم. پس می‌توانیم ایده‌های بیشتری ارائه دهیم. حتی اگر نادرست باشد؛ اما مال خودمان است. البته باید سعی کنم که غلط نباشد. غلط بودن یعنی این‌که اثر جایی از زیبایی‌شناسی کلاسیک هم پایین‌تر می‌آید که آن خیلی به آموزش ربط دارد. بچه‌ها باید خیلی بیشتر تئاتر ببینند. نمایشنامه بخوانند. هنرمند باید بتواند از خودش ایده دهد و هنرمندان از شهرهای دیگر بیایند و ایده بگیرند. خیلی از بچه‌هایی که می‌روند تهران و کار می‌بینند تاثیر می گیرند. در حالی‌که ما بچه‌های خوبی داریم، اما در کلیشه گرفتار شدیم. باور دارم که کلاسیک‌ها نیاز است، باید چخوف، شکسپیر، بیضایی و سایر بزرگان را داشته باشیم . اما لازم است خودمان را هم بیابیم و صاحب حلقه تئاتری شویم. ما نیاز داریم که حلقه مازندران را شکل دهیم. چرا گیلان و خراسان حلقه دارند و ما نداریم؟ دلیل‌اش این است که ما خیلی مصرف کننده شدیم. باید از مصرف‌کنندگی بیرون بیایم. می‌توانیم به این نوآوری‌ها برسیم. می‌توانیم شاخص شویم و بعد کارهای ما را از تهران بیایند. اما حالا نمی‌آیند. باید با التماس بیایند و بعد اگر لذت هم بردند بروز نمی‌دهند. حتی درجه 3های تهران کار بچه‌های شهرستان را با نگاه بالا به پایین اورینتالیسیتی می‌بینند و می‌روند. پس چرا نباید سطح را بالا بیاوریم و انقدر پیش‌خدمتی کنیم؟ باید نسبت به خودمان مهربان باشیم و نسبت به دیگران کم نیاوریم و عزت نفس داشته باشیم. در استان کارهای خوبی داریم، اما کمی باید به خودمان بیایم. آدم‌هایی داریم که ایده دارند و ایده‌پردازی نمی‌کنند.

 

*این مسیر را ادامه می‌دهید؟

 

فعلا نظرم بر این است که در این میسر بمانم. شاید سال بعد کلاسیک ببندم و انقدر ایده نداشته باشم و سعی کنم یک کلیشه خوب را اجرا کنم.

 

*در «حال آنی خوب است» به چالش‌های رفتاری و اجتماعی زیادی اشاره شده است. حتی به برخی مسائل کاملا شخصی برخی افراد. فقط اجرای یک اثر هنری با این فرم مد نظرتان بود یا مفاهیم اجتماعی را از قبل مد نظر داشتید؟ به عبارتی مفاهیم شما را به این فرم رساند یا فرم بود که مفاهیم را به نمایش کشاند؟

 

فرم برای من خیلی مهم بود. اما این‌که به هر شکل نگاه وارونه یا آینه‌ای داشته باشیم به تماشاگر هم برایم اهمیت زیادی داشت. ما هیچ وقت فکر نکردیم که تماشاگر ممکن است با چه دغدغه‌ای به سالن آمده باشد. ما هنرمندان کمی در این زمینه خودخواهیم. گاهی هم به تماشاگران نگاه کنیم. تماشاگر با چه حسی و با چه تفکری آمده است. واقعا اصلا بحث کمیک برای من مهم نبود. کمدی برای این بود که مخاطب کار را ببیند و ارتباط بگیرد و با نگرش خودش دوباره مرور کند. مهم این بود که مخاطب با چه وضعیتی به سالن آمد. بخش مهمی از مفاهیم نمایش را خودم تجربه کردم و دغدغه من بود. اگر این ایده برای فرم کار نبود ایده‌های محتوایی را در جای دیگر ارائه می‌دادم. مفاهیم همیشه به عنوان موتیف‌های کارهای من وجود داشتند. ما نیاز داریم به نقد شدن و نقد کردن. نقد می‌تواند ما را پیش ببرد.

 

*با توجه به موقعیت خاص نمایش از نظر صحنه، اجرای دیگری در نقطه‌ای دیگر دارید؟

 

به خاطر نیاز به فضای خاص اجرای این نمایش، بعید است جای دیگری اجرا شود. اما به فکر کارهای دیگر هستم. این بچه‌ها برای اجرا انتظار دارند. خودم را برای اجرای بچه‌های دوره دوم آماده می‌کنم. سعی می‌کنم اجرای هنرمندانه‌ای باشد.

 

گفت و گو: اشکان جهان آرای