نقدی بر اجرای نمایش صعود آزاد به کارگردانی شهاب مجدی در شهر شهسوار

ارس آذریان : نمایش صعود آزاد به کارگردانی شهاب مجدی و به نویسندگی حمیدرضا نعیمی که در بهمن و اسفند 1403 در سالن بلک باکس استاد محسن متین درپارک مادر شهر شهسوار اجرا شد، نمایشی بود که نمایشنامه اش اقتباسی از داستان کوتاه – هفت طبقه - به قلم نویسنده ایتالیایی دینو بوتزاتی ،که درآن طبقات به مثابه درجاتی از سقوط بشر به نیستی و فنا است،قصه مردی که به دلیل بیماری ساده ای در مرکز پزشکی قانون مند و سفید رنگی بستری می شود را بیان می دارد. کیلینیکی که از نگاه بوتزاتی، روزی هرکدام از ما ممکن است در آن صاحب اتاقی شویم. اما نویسنده درداستانش آن بیمارستان را مبدل به جایی می کند که بیماران سرپایی به بیمارانی صعب العلاج تبدیل شوند.
بوتزاتی نویسنده این داستان اورجینال قصد داشت انحطاط آدمی را با توجه به دوره ای که درآن می زیست _ یعنی سالهای پر رنج جنگ جهانی دوم وتمام آنچه را که اروپا ، بلاخص میهنش، ایتالیا از سر گذرانده بود – درشکل و قالبی که بسیاری از آثار فرهنگی و هنری درآن روزگار از آن بهره می جستند ، یعنی - اکسپرسیونیزم _ ابراز دارد .تطور روح انسانی در فرایند دگردیسی به تجسد انسانی. آداپته شدن از یک جان درخشنده به تکه گوشتی بی مصرف که دیگر کاری از دستش ساخته نیست . مشابه این داستان را در تراژدی واقعی کتاب، انسان در جستجوی معنا به قلم ویکتور فرانکل می توان یافت که سرنوشت شوم اسرای اردوگاه های آشوئیتس و کوره های آدم سوزی نازی ها را به وضوع بیان می دارد.
آنچه که جنگ و ویرانی سالهای سیاه در اروپا از خود بروز داده و هنوز هم با گذشت نزدیک به یک قرن متحمل آن زخم هاست که هرچندگاهی همچنان حکومتها، سر آن زخم های التیام نیافته را می گشایند.
با این توصیف حمیدرضا نعیمی با اقتباس از داستان بوتزاتی، نمایشنامه صعود آزاد را به رشته تحریر درمی آورد. البته ناگفته نماند که این داستان پیش ترهم، توسط محسن سراجی با نام -دیدار با پرفسور داتی - مورد اقتباس قرار گرفت و مبدل به نمایشنامه ای چاپ شده،شد. اما اکنون شهاب مجدی مدرس تئاتر با همکاری جمعی از هنرجویان و دانشجویان رشته نمایش آن را به روی صحنه برد. نمایش صعود آزاد روایت بیمارستانی است که بیمارانش به مثابه شهروندانی هستند که مسخ و مطیع نسخه های تجویز شده، درمانگرانی قرار می گیرند که خود محصول تفکر و اندیشه نظام دیکتاتوری و توتالیترند که چون موجوداتی برنامه ریزی شده به دنبال انحطاط بیماران هستند که در فرایند درمان، سیر نزولی و نابود گرایانه ای را از تخریب و انزوا به بیماران دیکته می کنند. مثل این دیالوگ که – اگه عادت کنی از کثافت هم می تونی لذت ببری.
ما به ازای این نمایش را می توانیم به عنوان شاهد مثال در فیلم های - صد روز در سودام از پیرپائولو پازولینی-پرتقال کوکی از استنلی کوبریک و یا فیلم - دیوانه از قفس پرید به کارگردانی میلوش فورمن ببینیم که بیماران و اسرایی که به مرور شاکله انسانی خود را از دست می دهند،مبدل به ربات ها و نوارهای ضبط شده ای می شوند که اگر مقاومت کنند با شکنجه ونابودی جسم روبرو می شوند. مجدی در مقام کارگردان با دقت و نگاهی متریک توانست این نگره های سیاه فاشیستی موجود در بیس داستان بوتزاتی را در اجرا عیان نماید. همچنین طراحی صحنه به شدت استیلیزه شده و موجز با قاب هایی که در روند روایت نمایش بردیوار پشتی صحنه ، ظاهر می شوند، مخاطب را مرحله به مرحله به فرو رفتن شخصیت اصلی در اعماق طبقات منحط نزدیکتر می کنند. درطراحی لباس بازیگران که همگی پوتین نظامی به پا دارند اما ،کف صحنه سفید رنگی که تلاش می کند،نمادی از پاکی آن مرکز درمانگری باشد، اما به روی آن پوتین های سیاه و زمخت متصدیان امر، راه می روند. استفاده عامدانه سکوت در کلیت نمایش که ایجاد سهم و سنگین بودن اتمسفر را دو چندان می کرد از نقاط قوت کارگردانی بود چرا که بسیاری در هنگام کارگردانی به دنبال پر کردن این لحظه ها با تزئینات دیگرند ، غافل از اینکه سکوت خود همه آنها را در خود داراست. و همینطور بهره مندی از فاکتورهاو مولفه های نمایش های اکسپرسیونیزمی که در خدمت نمایش بود و این مطلب کمک شایانی به تاثیر پذیری مخاطب نمود.
یکی از ابتکارات کارگردانی در این نمایش،جابجا شدن تخت بیمار در هریک از تابلوهای نمایش بود.گویی که با جابجا شدن تخت ، من هم به عنوان مخاطب داشتم از زاویه و p.o.v جدیدی نمایش را می دیدم.
اما چیزی که از دیدن این نمایش کمی مرا به چالش کشاند اجرای نمایش نبود، بلکه نمایشنامه آن بود. نمایشنامه صعود آزاد اقتباسی است از داستانی کوتاه که به ایتالیای مرتبط به جنگ دوم جهانی می پردازد. بدیهی است شیوه نوشتن و خلق طرح داستان برای مدیوم قصه نویسی ، سازوکار خودش را دارد. نویسنده داستان می تواند ایده خود را به شیوه توصیف مدارانه ارائه کند که درآن ، پرداختن به جزئیات و ابعاد گونگون باعث تجسم آن رویداد در ذهن خواننده می شود. یکی از ویژگی های داستان نویسی ، می تواند شرح وتوضیح یک ایده باشد ویا اینکه نویسنده به دنبال ایجاد یک – درام مختص داستانی – نه نمایشی – باشد. این اتفاق در طرح داستانی قصه به عنوان یک پیرنگ سعی می کند تا خود را در کلماتی برای ذهن مخاطب مبرهن وآشکار سازد. نویسنده می تواند با مدد از کلماتی مناسب این امکان را برای تداعی و ایجاد وضوح داستان در اذهان داشته باشد و با توصیفات کارا ، مسئولیت داستان را به پایان برساند.
اما در مدیوم سینما وتئاتر ،موضوع کمی متفاوت است.نویسنده نمایشنامه ویا فیلمنامه برای آنکه بتواند طرحی را با این شیوه های هنری ارائه نماید، الزام دارد تا به شیوه – دراماتیک – ادای مطلب کند. لذا آنچه که مسلم است درام زمانی حاصل می شود که درآن کشمکش وجود داشته باشد و این کشمکش باعث بروز کنش گردد. بعبارتی درکنش نمایشی، امردرام ظهور می یابد که قهرمان یا کاراکتر اصلی، پس از جدال با موانع و عوامل کشمکش زا، او را به آن درجه می رساند- یعنی او را ترغیب می کند – تا از آن سدها بگذرد -که در این نمایش دیده نشد ، که این مسیر که به آن گره گشایی می گویند، یا او پیروز ویا مغلوب خواهد بود. آن هم با اتفاقی خارق العاده که مخاطب از مشاهده آن خرق عادت، دچار شگفتی و یا غافلگیری می شود و اینهمانی خود رابا شخصیت اصلی بی فایده نمی بیند. فراموش نکنیم که این داستان متعلق به سالهای دوریست که بوتزاتی و جامعه اش هنوز در گیر جنگ دنیا ها بودند فلذا انتخاب این متن توسط نویسنده نمایشنامه باید با لحاظ کردن موارد فوق صورت می گرفت.
آنچه که دراقتباس نمایشنامه صعود آزاد ازداستان بوتزاتی کسر داشت،امری بود که مقتبس محترم با لینک کردن داستان اصلی به دستور ادبی نمایش،یعنی نمایشنامه ، به متن نمایشی نیفزود و نمایشنامه تنها در وادی اقتباسی وفادارانه به داستان اصلی باقی ماند وجلوترنرفت .پس اگرقرار باشد که اقتباس نمایشی از یک داستان ادبی هیچ تفاوتی با هم نداشته باشند، چرا ما آن را نمایشی می کنیم!؟
این از اصول اقتباس در سینما وتئاتر است که برای بالا بردن جذابیت نمایشی الزامیست که به زبان عامه - چک آخر _ در گوش بیننده چنان صدا کند که او را از یکنواختی و مونوتن بودن نمایش،بیدار کند و پیش خودش بگوید:عجب!چقدر غافلگیر شدم!چه جالب!در نهایت عجب واقعه ای رخ داد!!!
اگر قرار باشد که ما از ابتدا تا انتهای نمایش فقط وفقط شاهد فرو رفتن نقش اصلی در توطئه دیکتاتورها باشیم وتنها شاهد یک مصیبت نامه باشیم که با تلاش ها وترفندهای نمایشی سعی شود سهل الهضم تر گردد،پس کنش دراماتیک در کجای نمایش باعث ظهور خلق لحظه ای مبهوت کننده خواهد شد؟کاملا آگاهم که در حوزه ادبیات نمایشی ،آثاری فراوان داریم که خرق عادت در آنها مشهود نیست، بلکه تنها هدف از آن رسیدن مخاطب به کانسپت ها ویا همان مفهوم است. از آن نمایشنامه هایی که بزرگانی چون ساموئل بکت، اوژن یونسکو وهارولد پینتر و ... نوشته اند. اما نمایش صعود آزاد با صدای بلند فریاد می زند که نمایشنامه اش در نهله پوگرایانه نوشته نشده بلکه به دنبال نشان دادن پوچ شدن زندگی یه شخصیت نمایشی در بستر درام کلاسیک است. هر چند که تنه هایی هم به نمایشنامه های پست مدرن هم می زند، مثل دور تسلسل .اما اینها کافی نمی نمودندوعواملی نبودند که بتوانم نمایشنامه صعود آزاد را در حیطه مکتب پوچ گرایی ونهلیستی قرار دهم.فکر می کنم شهاب مجدی،کارگردان نمایش هم برای اینکه بتواند این خلع را پر کند،به همین دلیل در مقاطع پایانی نمایش،از عنصر سینما بهره برد وبا پخش قسمت هایی از فیلم های دکتر استرنج لاو از استنلی کوبریک و دیکتاتور بزرگ از سِر چارلز اسپنسر چاپلین ، خواست به نوعی مجال کنش مندی نمایش را برای مخاطب بالاتر ببرد، تا نشستن نویسنده و روزنامه نگار داخل نمایش، بر روی صندلی چرخدار وحضور مافیای قدرت و ظلم که پشت به تماشاگر پیپ می کشد را نمایش پردازانه تر جلوه دهد. که البته مقداری کارساز بود. اما همچنان به گمان من نمایشنامه نتوانست به آنچه که متن دراماتیک باید به اتکای خود – نه نمایش اجرا شده - بیان می داشت رسیده باشد. هرچند که نمایشنامه متنی است برای اجرا شدن، اما قابلیت خوانده شدن به صورت مستقل را دارد و می توان آن را مورد نقد وبررسی قرار داد.
چراغ صحنه تان هماره پر فروغ باد