در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش کارگر

نگاهی به نمایش کارگر

ارس آذریان، نمایش کارگر براساس متنی به همین نام که ظاهرا اقتباسی آزاد از نویسنده ای صاحب قلم به نام والتروایکس بازیگر ونمایشنامه نویس امریکایی است که در آثارش به ترسیم مضامین تیره و تار که بیشتر شبیه اوهام وکابوس است ،به کارگردانی خانم هدیه مشهدی در سالن بلک باکس استاد متین از تاریخ 10/11/1403 به مدت 12 شب به اجرا در آمده.

آنچه که نمایشنامه کارگر در تلاش است به مخاطبین خود ارائه نماید،زندگانی سخت و بی رنگ و نقش ،طبقات فرودست نظام های تتالیتر و دیکتاتوری است که ملت و مردم خویش را به درجه ای از بی رگی و فروپاشی می رسانند که کوچکترین نیازها و خواست هایشان ، آرزوهایی محال و دست نیافتنیست.شرکت ها وکارتل های مافیایی که خون کارگران و کارمندان خود را در شیشه می کنند و هر حرکت رو به ارتقا و رفاه آنان و دل خوشی هایشان،بزرگترین خطر برای نظام برده داری بالادستان محسوب می گردد.

چنانچه نمایش به صحنه رفته را واقعا بخواهیم اقتباسی آزاد از نمایشنامه والتر وایکس بدانیم، آنچه گفته شد ، فهوای کلامی بود که از این اجرا به نظر مخاطب می رسید. نمایشنامه ای که جنبه های اکسپرسیونیستی و قابلیت هایی چنین خشن درآن بارز بود و سیاهی وتیرگی سرنوشت خانواده ای دونفره که پایشان را کج نگذاشته بودند را هم به ژرفناک تباهی فرستاد.غالبا نمایشنامه های اکسپرسیمنیستی ازچنین رویکردی بهره مند هستند که درآن به نابودی انسانیت ، مسخ شدگی و بی اعتباری ذات و روح انسان می پردازد. که مصداق بارزآن نمایشنامه گوریل پشمالو اثر یوجین اونیل است که از آن به عنوان سرمشق و نماینده نمایشنامه اکسپرسیونیسمی درجهان نمایش یاد می کنند.

نمایش کارگر به کارگردانی هدیه مشهدی با صحنه ای که کف آن به شکل شطرنجی نقاشی شده است و دکورها وبازیگران بر روی آن حرکت می کنند آغاز می شود که اگر صفحه شطرنج را به عنوان میدان یا آوردگاه نبرد دو نیرو در نظر بگیریم،کف پوش شطرنجی متناسب با تحلیلی نیست که می توان از نمایشنامه بدست آورد. به عبارت دیگر صفحه شطرنج که محل زورآزمایی دو نیروی همسان می باشند و حملات یکی در مقابل دیگریست واین جنگ و زد وخورد ایجاد هیجان می کند تا که در نهایت نبرد سفید وسیاه ، با زورآزمایی و توانمندی یکی از دو طرف به پایان می رسد.ولیکن در نمایش کارگر با نمایشی اپیک روبرو نبودیم و درآن با دو نیروی خیر وشر که از توان برابر برخوردارباشند را شاهد نبوده ایم و دعوا بین ظالم ومظلوم بود و اصلا دعوا و کشمکشی هم به واقع نبود، بلکه فقط فشار از سوی ظلم بود. لذا در تحلیل صحنه پردازی و طراحی صحنه ، از این ناحیه شطرنجی هیچگونه بهره نمایشی برده نشد و سنخیتی با معنای نمایشنامه نداشت .مضافا اینکه در این اقتباس ما فقط شاهد عذاب یک خانواده دو نفره و اطرافیان بودیم و هیچ تزکیه دراماتیک و گره گشایی و کنش نمایشی در آن دیده نشد و احتمالا عدم رعایت صحیح درفن اقتباس و عدم درک صحیح از متن والتر وایکس چنین ایرادی را باعث گردیده و عجیب اینکه این نمایش مشاورین فنی متعددی نیز داشته است .

اصرار نشستن کارگردان نمایش از ابتدا تا انتهای نمایش کاملا زیادی می نمود وبه جز چندبار روشن کردن صحنه با نور تلفن همراه جهت خارج کردن آکسسوار نمایش، نیاز دیگری به حضور او نبود چنانکه این اتفاق می توانست توسط سایر عوامل اتاق فرمان ویا دستیاران صورت پذیرد.همچینین در انتهای صحنه ، برخواستن کارگردان از جایش و دستور دادن با حرکات دست به بازیگران به چرخیدن و احترام گذاشتن به تماشاگران،بیشتر نتیجه گیری نمایش را به فشن شو نزدیک ساخته بود که از منظر کارگردانی در مبحث فاصله گذاری معنایی را ساطع ننمود و از منظر زیبایی شناسی در نمایشنامه نیز کمکی نکرد.

فریادها و جیغ های گوش خراش آنچنان فراوان بود که به جای تاثیر گذاشتن، رفع اثر می نمود. آیا خشم را نمی شد با صدای بسیار پایین به بازیگر مقابل انتقال داد؟مثلا این جمله که – اگه یه بار دیگه این عروسک رو ببینم،هزار تیکه اش می کنم - ؟ اگر این جمله را مرد با صدای آهسته اما زمخت در حالیکه به چشمان زنش خیره شده نجوا می کرد برای مخاطب جذاب تر وپر انرژی تر می نمود تا اینکه باعث آزار شنوایی او ودور شدنش از نمایش بشود!عروسکی که برای کاراکتر زن نمایش ،آرامش وسکوت را به همراه می آورد می توانست با قدرت کلام در همان آرامش و سکوت تهدید شود. 

از دیگرمواردی که در نمایش رعایت نشد، مدیریت زمان و ضرباهنگ بود.هرچند که در نقاطی از اجرا ریتم نمایشی مشاهده شد اما ناگهان دقت درآن سلب می شد وبا توجه به خشونت و سیاهی کلی اثر برای مخاطب ، خسته کننده می نمود و اغراق های نخ نما شده که شاید درتئاتر دهه 60 درایران فراوان دیده می شد باز هم دراین نمایش خود نمایی می کرد و ذهن را به آثارآن ادوارارجاع می داد.

البته با توجه به اینکه کارگردان نخستین بار است که اثری را روی صحنه می برد و هنوز ایام هنر جویی ودانش آموزی را در کلاس های تئاتر دانشگاه می گذراند،اما توجه و گرایشش به انتخاب متن قابل تقدیر است ولیکن بردن نمایش به صحنه تجربه فراوان می خواهد و مشاوران فنی بسیار کارآزموده که در اقتباس و باز نوشت نمایشنامه مهارت عملی در حوزه بازنویسی داشته باشند وهم در طراحی میزانسن و کارگردانی سوابق لازم را به همراه داشته باشند تا به مدیر هنری تازه نفس ما که دانشجوست ،راهکارهای کاربردی متناسب به نمایش و تحلیل نمایشنامه ارائه دهد. هر چند که حوزه هنر مکانی برای انجام آزمون و خطا هم برای هنرجو و هم برای کاردان هنر است. و اثر درست هنری از استمرار در کوشش و تمرین و حذف واضافات وکشف شهود هنری حاصل می آید.

چراغ صحنه تان هماره پرفروغ باد