نگاهی به نمایش «دختر یانکی»
خنده پاسخ به یک احتیاج اجتماعیست

اَرَس آذریان :هانری برگسون فیلسوف شهیر فرانسوی در رساله – شیوه درست خندیدن – می گوید: ما به اشخاص یا کارهایی که از آنها سر می زند می خندیم ، نه به اشیاء . پس به جهت فهمیدن خنده باید آن را درمحیط طبیعی آن یعنی جامعه مشاهده وتحلیل کنیم...
به عقیده هانری برگسون خنده بازنمودی اجتماعی دارد وبه برخی ازخواست های بشر پاسخگوست . ازمنظربرگسون امرخنده صرفا درجهان انسانها موجودیت می یابد . به زعم ایشان، آدمیست که فقط می خندد وهم اوست که می خنداند . او بیش تر ازآنکه انسان را حیوانی ضاحک بداند ، او را حیوانی مضحک می شمارد... خنده پاسخ به یک احتیاج اجتماعیست وبرای برطرف نمودن معایب و نواقصی است که درحیات اجتماعی پدید آمده است . وقتی مردی درخیابان با لغزیدن روی پوست موز، می افتد وهمه رهگذران به او می خندند ، خنده برای آن است که این خطاکاران متوجه خبط خود شوند . اما نباید تصور کرد که اجتماع به هر خطایی می خندد . خنده بر هر که و برهرچه که باشد ، همیشه یک وسیله مجازات و اصلاح و تنبیه است.
اکنون با این فراز، می خواهم بگویم که آنچه که نمایش های کمدی و طنز به دنبال آن هستند ایجاد اصطلاحی به نام IRONY است که یک رویکرد غالبا خنده آوراست واین خنده ، گاه زَهر خندی برحماقت کاراکترهایی است که فکر می کنند همه چیز مطابق میل و خواه آنها پیش می رود. دراین وضعیت مخاطبین با آگاهی ازاین موقعیت در جایگاه مطلع بالاتری نسبت به کاراکتر قرار می گیرند.مثلا درجایی بازیگری کمربند شلوار بازیگردیگررا قبلا در مقابل چشمان تماشاگران نیمه بُریده درجایش می گذارد و درجایی بازیگر دیگر در لحظه ای که با نامزدش دیدار رسمی دارد ، شلوارش از کمر پایین می افتد. یا پوست موزی را در جلوی چشمان تماشاگران ، جایی قرار می دهند و زمانی که بازیگر نقش اصلی ، پایش را ناغافل روی آن می گذارد، به زمین می خورد.دراین حالت تماشاگرازطرح وتوطئه چیده شده پیش رو آگاه است وتعلیق حادثه او را کنجکاوترمی کند تا فرجام آن کاررا ببیند و پیگیر شود. بسیاری از کمدی های سینمای کلاسیک ازاین جمله هستند و خیلی از نمایش هایی که دربرخی ایام شاهد آن هستیم. کمدی های موقعیت که با شیوه ای همچون بازی گل یا پوچ و قرار دادن مخاطب درجایگاه دانای روخداد نمایشی ، باعث اینهمانی وجذب او می شوند.
درکناراین نوع ازمدل های نمایشی،کمدی ها وطنزهای دیگری نیزوجود دارند که طنازی و زَهرخند را در کلیت جان اثر نمایشی به همراه دارند. دراین نوع آثارهرچند که ممکن است ازموقعیت کمیک هم بهره مند شوند، اما تمام تلاش نویسنده به آن است که بتواند جهانی پوچ بی معنا وهَردَمبیل را که خیانت، تبعیض، دروغ، هوس، وسوسه و... آن را احاطه کرده است،با دیدی چون کمدی سیاه بنگرد.گروتسک جهان مدرن که خنده اش غم انگیزاننده تراز گریه است. زین جمله نویسندگان بنامی که پیرامون خود را چنین می بینند می توان به نیل سایمون اشاره کرد. آثاراو درمیان جمع شهیری از نمایشنامه نویسان مدرن آمریکایی قرارمی گیرد.نمایشنامه نویسانی همچون ادوارد آلبی، تنسی ویلیامز که قرن نوزده و بیست را که مواجه انسان با مدرنیسم وجامعه شهری، نظام برده داری، تبعیض نژادی، تبعیض طبقات شهری وزندگی های مردم بی نام ونشان زیر پوست شهر را دستمایه آثار خود کرده اند تا به این سبب بتوانند درام جان فرسای تراژدی مدرن را فریاد بزنند.در این میان نیل ماروین سایمون ، در آثارش با توجه به رویکرد طنز سیاهی که در پیش گرفته توانست با بیش از پنجاه نمایشنامه درعرصه تئاتر امریکا بدرخشد.نمایشنامه هایی همچون – بیا در شیپورت بِدَم ،زندانی خیابان دوم، مرور کردن خاطرات ساحل، خندیدن در طبقه بیست وسوم، آنها دارند ترانه ما را می نوازند و... که جایگاه او رابعنوان پدر نمایشنامه نویسی کمدی آمریکایی ثبت کرد.سایمون درنمایشنامه هایش به اقشار فرو دست جامعه می پردازد.او با زیر ذره بین قرار دادن حوادث روزانه زندگی شخصیت های آثارش به بُعد جدیدی که در پس وپشت آن حوادث نمایشی پنهان است می رسد. اوبه گونه ی طنزکه خنده هایی سیاه ازموقعیت کمیک را برای مخاطبینش بوجود می آورد، توانسته است چالش های زندگی آمریکایی ها و آنچه که درنیم قرن گذشته ازآن بسیارشنیده ایم یعنی رویای امریکایی American dream را به نقد بکشد. براساس تعریف جیمزتراسلوآدامز ازتئوریسین های مدرنیسم، رویای آمریکایی بدین معناست که زندگی هرشهروند امریکایی باید با فرصت هایی که به او بنا بر قابلیت ها یا موفقیت هایش و فارغ از طبقه اجتماعی یا شرایط زاده شدنش داده می شود، بهتر غنی تر و کامل تر شود.
اما ظاهرا هیچ کدام از این شعارهای یاد شده درآثار نیل سایمون و هم سلفی هایش، محقق نمی شود. در نمایشنامه دختر یانکی (دست برقضا در دوره ای ترور رئیس جمهورجان اف کندی ، نوشته شد )ما تمام وقت و زمانمان را دریک دفترنشریه سپری می کنیم که درمربوط به دهه هفتاد میلادی است.نورمن مسئول تحریریه یک مجله اقتصادی سیاسی به همراه اندی که صاحب امتیاز آن مجله است در آپارتمانی استیجاری متعلق به زنی مُسن و بیوه به نام خانم مک کینینی ،هم زندگی می کنند و هم ، کار.آنها زندگی عادی خود را دارند.نورمن با نوشتن مقالات نیم بند از اقصاد شگرف می گوید و جالب اینکه نوشته هایش مخاطبین پرو پا قرصی هم دارد.از آن مقاله های نان به نرخ روز وبادمجان غذائیست مطبوع.اندی هم تمام دغدغه اش این است که نشریه تیراژ بیشتری بفروشد تا او بتواند به رویاهایش جامع عمل بپوشاند و همینطور به هوس های خانم مک کینینی با چندین لایه چربی وباسن وکرم پودر که فکر می کند دختر جوان وآزادی است و اندی هم رومئوی ، او پاسخگو باشد .هرچند که این موضوع غیراز میل باطنی اندیست و او برای آنکه صاحبخانه را راضی نگاه دارد مجبور است به این موضوغ تن بدهد و خودفروشی کند.
تا اینکه سوفی ، دختری که قهرمان شنای المپیک است و نورمن که ماشین وار هر روز کارهای خانه دفتر را به انجام می رساند وسپس تحریرمقاله هایش با ماشین تایپ. تی تیک تیک تیک تی تیک، به ناگاه با دیدن دختر دل وجانش به هم می ریزد،گویی که... عاشق سوفی شده است وسوفی نیز که منتظر منجی خود یعنی سروانی نظامیست تا اورا با اسب سفیدش به سرزمین رویاهایش ببرد(ظاهرا اصطلاح دختر یانکی نیزازهمین جا مشتق شده است،زیرا کلمه یانکی از زمان جنگ های داخلی امریکا که بین شمال و جنوب ُرخ داده بود و جنوبی های امریکا به شمالی ها لقب یانکی وشورشی وسرکش واسلحه به دست داده بودند که این اصطلاح همچنان درمیان ساکنین ینگه دنیا، تا به امروز هم جا خوش کرده است)اما سوفی یا همان دختر یانکی علاقه ای به نورمن ندارد وسِمِج بودن او را نمی خواهد. نورمن دیگر خواب وخوراک ندارد و اندی هم از به هم خوردن روند عادی دفترشان از این قضیه عصبانیست و بانو مک کینینی هم هر روز بر توقعاتش می افزاید. از رقص و بالماسکه و آفتاب گرفتن با اندی گرفته تا چیزهای ممنوعی که قابل گفتن دراینجا نیست. در این نمایشنامه همه رویاهایی ساده ولی غیر قابل دست یافتنی دارند و پایان خوش و ناخوش اثر هم چیزی را از این کمدی سیاه نمی کاهد. آنها که هرکدام قالتاق هایی درجایگاه خودشان هستند ازتحقق رویایشان عاجزند.لااقل چیزی که معنای صمیمیت و دوست داشتن را بین آنها قوت می بخشد و فصل الخطاب همه گرفتاری های آنهاست ، درآن میان نیست.چیزی که رویای آمریکایی به فریب ازآن می گوید و هریک از جمعیت جامعه آمریکایی می خواهد ره صد ساله رسیدن به آن را یک شبه طی کنند.چنانکه در نمایشنامه زندانی خیابان دوم ، سایمون به آن اشارات مستقیم تری نمود. آن خلاء چیزی جز عشق love نیست.
شعارهای فتوریستی یک آمریکای موفق،هنوزهم در جامعه آمریکایی رواج دارد.آمریکای پیروز، آمریکای زیبا، آمریکایی به عنوان یک انسان کامل وبرتردرجهان و... ساخت فیلم های انگیزشی فراوان در هالیوود، پیروز شدن همیشگی آمریکایی ها در جنگ ها وداشتن هاله یک منجی بشریت، تلاش شبانه روزی رسانه ها و اتاق فکر فرهنگ مصرفی،هر لحظه در توسعه این نگرش و مسخ شهروندان امریکا یی و حتی به وضوح خارج از مرزهای آن، خستگی ناپذیرانه کوشا هستند.اما جای خالی بین همه این چیزها،درک صحیح زیستن و فُقدان عنصر اساسی یعنی عشق است ونیل سایمون به درستی به فریاد زدن آن با صدای بی صدا درچندین نمایشنامه اش می پردازد.دختر یانکی تقابل عشق وهوس درهیاهوی شهرهاست که معانی صحیح وابسته به انسانیت تحت تاثیر نیازهای پررنگ و لعاب توو خالی، نادیده گرفته می شوند وآن را ظاهرا پاسخی نیست. چرا که اساسا هنرمند کارش ارائه راهکار وسنتز نیست. او جهان را آنگونه که هست در قالب فرم ومدل خویش ارائه می کند(البته این را هم بگویم که در خیلی از بلاد غریبه وآشنا – بیشتر آشنا – این شیوه را سیاه نمایی نیز می نامند که خود حدیث مفصلی است ازاین مجمل که مرا مجال طرح وتوصیف آن در این نبشته نیست – تا بعد)
اما آنچه درابتدا ازبرگسون یاد کردم دراینجا درنمایشنامه هایی همچون آثار سایمون بخوبی مشهود است یعنی آنجا که می گوید: خنده پاسخ به یک احتیاج اجتماعیست برای برطرف نمودن معایب و نواقصی که در حیات اجتماعی پدید آمده است. پس نیل سایمون از گونه طنازانه و شادی آور با طعم زهر خند، به نقصان ها می پردازد وچنین نمایشنامه ای را درغالبی کاملا کلاسیک به شیوه ارسطویی به نگارش درمی آورد.او از کمدی در موقعیت، در زمان و در مکان به خوبی بهره می گیرد و اثری دیالوگ محور به نام دختر یانکی را می آفریند.
در این میان شهاب مجدی مدرس هنرهای نمایشی در دانشگاه آزاد شهسواردرآبان ماه سال1403 اقدام به روی صحنه آوردن این نمایشنامه با همکاری تنی چند از دانشجویان رشته نمایش آن دانشگاه می کند. نمایشی که در کارنامه عملی شهاب مجدی، پس از سالها دور بودن از اجراهای تئاتری نوید بخش بازگشت او به صحنه نمایش برای عموم است. از ویژگی های نمایش دختریانکی به کارگردانی مجدی، سخت گیری و اصرار او ازنیاوردن هر چیزی به صحنه این نمایش است که کار او را به سمت تئاتر بی چیز می برد. البته نه آن تئاتربی چیزی که یرژی گروتفسکی آن را جا انداخت که شکلی از نمایش است که از تمامی عناصرغیرضروردر صحنه همچون دکور، گریم، لباس و... دوری می جوید و برعنصر بازیگر و تلاش او و حقیقت رابطه زنده تماشاگر اصرار می ورزد که شیوه ای است آزمایشگاهی که بازیگرانش را که تماشاگران خودشان هم بودند دچار شگفتی می کرد و آنها را با خودشان مواجه می ساخت. بلکه نمایش دختر یانکی مجدی، از هر چیزی بعنوان اشیاء صحنه پرهیز کرد وتنها به یک میز وصندلی اکتفا نمود.هر چند که این امر به تقویت تخیل مخاطب درتصور و تصویرسازی ذهنی از اشیاء صحنه و موسیقی وبعضی از لوازم کمک می کرد،اما به نظر من از وجود دو شیئ به عنوان آکسسواراساسی در این نمایش غفلت شد. دوشیئ و ابزار مهمی که در پوستر نمایش بودند اما در صحنه نمایش نبودند. تلفن و ماشین تحریر.همان ابزارهایی که در گسترش و توجیه روند قصه لازم می نمود. ماشین تحریری که نسخه برای اقتصاد و سیاست روز می پیچد و تلفنی که راه های ارتباط سالم را می تواند عامل باشد.این دو وسیله ، بارها در نمایش استفاده کارکردی داشتند، اما عدم حضورشان با منطق ضرورت کارکرد ابزاری آنها قرابتی نداشت.اگر اینگونه می بود، پس لازم بود،میز وصندلی و روبدوشامبری هم در صحنه نمی بود. اگر وجود آن اشیاء لازم بود، وجود آن دو ابزار لازم تر می نمود و می توانست بر قوام روند عینیت بخشی برصحنه بیفزاید.از نکات دیگری که می توانم به ان اشاره کنم این است که کارگردان می توانست با اندکی دخل وتصرف، این متن را به لحاظ زمانی کوتاه تر نماید ویا با صرف نظر و ادغام برخی از دیالوگ ها ، زمان نمایش را بکاهد اما با تمام این اوصاف ،نمایش دختر یانکی نمایش سختی به لحاظ فراوانی دیالوگ بود و انتخاب متن از سوی مجدی ستودنی است.چرا که یکی از بزرگترین ضعف های تئاتر دراستان مازندران وبخصوص شهسواراجرای نمایشهای کمدی وطنزی است که متن آن نمایش ها توسط نویسندگانی نوشته شده که به دلیل عدم آشنایی صحیح با تکنیک نمایشنامه نویسی، کارشناسی غیر اصولی و غیرنمایشی در آنها به گونه ای فاحش دیده می شود، که اگر این عزیزان کمی دست از غرور کاذب خود بردارند وبه مطالعه و تماشای نمایش هایی بنشینند که به لحاظ فنی شناخته شده هستند، نیمی از راه آموختن را پشت سر گذاشته اند. آنچه که من از پیشینه تئاتری شهاب مجدی می دانم این است که اوفارغ التحصیل آکادمیک تئاتر است و با نمایشنامه نویسی کاملا آشناست ودست برآتش دارد و می توانست یکی از متون نمایشی خود را به صحنه بیاورد اما او با این اقدام عمدی قصد داشت به آن دسته از دوستان عرصه نمایش یادآور شود که اجرا، بازیگری و کارگردانی یک نمایش طنز یک سوم اقدام است ، آنچه باید هدفی برای ارائه یک کالای هنری نمایشی باشد، محتوایی است که دو سوم نمایش را از آن خود می کند وآن ، نمایشنامه است.امیدوارم شهاب مجدی راه آمده را همچنان ادامه دهد چرا که نبودن کارهای موفق باعث بروز و ظهورآثاریست که راه هموار را ناهموار می کنند. لذا وجود نمایش های طنز و کمدی که مخاطب را ضمن سرگرم سازی به اندیشیدن رهنمون شود بسیار لازم است این جریده را با جمله ای از نیچه فیلسوف آلمانی به پایان می رسانم که می گوید: انسان تنها موجودی است که می خندد.تنها اوست که آنقدرعمیق رنج می کشد که ناچار است خنده را ابداع کند.