در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش آنتیگونه

آنتی گناه آنتیگونه

نگاهی به نمایش آنتیگونه

آنتی گناه آنتیگونه

ارس آذریان، از روزگاران بسیار دور برای معاصرین کره خاکی آنچه از فلسفه، حکمت ،علم و هنر باقی ماند وبراندیشه جهان موثر افتاد،یافته هایی از یونان باستان بود ودرمقال هنر، عصر طلایی آن ، که در تداوم زیبایی شناسی و فلسفه مانا گردید. جمله می توان از بارزترین کالاهای فرهنگی یونان باستان ،یعنی هنر نمایش یاد کرد که اربابان قلمی چون اشیل،اوریپید،سوفکل،آریستوفن و... نمایشنامه های بی بدیلی درگونه های تراژدی،کمدی و... به رشته تحریردرآوردند.که گذشت هزاران سال ازخلق شان ، آنها را بیات ننموده و هر ساله مورد توجه قاطبه هنرمندان سینما وتئاتردنیا قرار می گیرند. دراین میان نویسنده صاحب نامی چون سوفوکلس ، خوش قریحه ترین نویسنده نمایشنامه های تراژیک یونان که در سال406 قبل از میلاد مسیح درگذشت، چند نمایشنامه را همچون آژاکس،زنان تراخیس ، سه گانه تبای، شامل ادیپوس شهریار- ادیپوس در کلنوس – و آنتیگونه  را نگاشت. که در عصر زیسته او در فستیوال های آئینی همچون- دیونیزاسیا -به اجرا در آمد.

       در میان دستاوردهای نمایشی سوفکل، نمایشنامه آنتیگونه به دلیل حضور جنسیت زن به عنوان کاراکتر محوری و اصلی نمایشنامه و اینهمانی روانی از سوی مخاطبین به جهت مبارزه این بانو با ظلم وجور ، بسیارمورد توجه تهیه کنندگان و کارگردانان تئاتر قرار گرفته است. آنتیگونه دختر معترض ادیپ و ژوکاستا، به خون خواهی از ستم روا داشته شده به پیکر بی جان برادرش،که به دستور کرئون، باید دربیابان رها شود تا خوراک سگان و لاشخوران گردد، چرا که به زعم آن شاه، این کیفریست برای  یک خائن به نظام حاکم و جزایی است برای مرتدین و پشت کنندگان به اصل سلطه که لازم الاجراست .

       آنتیگونه می خواهد دستور شاه کرئون  را زیر پا گذارد وبه کمک خواهرش - ایسمنه - جسد برادرش - پلی نیکوس -  را با احترام به خاک بسپارد،اما ایسمنه در ابتدا پا پس می کشد و می گوید که ما زنی بیش نیستیم.چگونه می توانیم با مردان بجنگیم. قدرت بد است و باید به آن تعظیم کرد یا بابتش بهای گزافی را پرداخت. این جمله کلیدی از ایسمنه، مسیر را بعنوان یک ایده محرک برای کل روند پرفراز ونشیب درام،هموار می سازد وآنتیگونه را مصمم می سازد تا خلاف جریان رودخانه پر خروش شنا کند.

کرئون :  تو گستاخی را به حدودی رسانده ای که قانون مرا به هیچَت می گیری!؟

آنتیگونه :  زئوس (خدای خدایان) چنین قانونی را بر مردگان هرگز نخواسته است و من گمان ندارم که فرمان تو برتر از آئین ایزدان باشد!

       به عقیده هگل ، تراژدی نبردی  بی امان درمیان خیر وشر نمایش است بیشتر از اینکه به گونه مستقیم باشد نیست، بلکه هر قطب گرفتار امری اخلاقی هستند که دروجود خودشان موجه است.کرئون ازقانون مدون جزا یاد می کند و آنتیگون ازعُرفی در اخلاق . هردو در جایی با هم موافق و در جایی با یکدیگر منافت دارند و این ریشه در اندیشه دو طرف اصلی دعواست.آنتیگونه باید برسر تصمیمی که گرفته بماند و کرئون نیز نمی تواند از حرفش که حکمی را صادر کرده بگذرد. اینجاست که کنش نمایشی قدرت خود را دو چندان می کند و تعلیق -Suspense  - بی نظیری را در تقابل این دو نیرو به وجود می آورد.

      به همین مقدارتوضیح درباره این نمایشنامه بزرگ بسنده می کنم. چرا که درباره آن بسیارنوشته اند و از متخصصان فن در پردازش درام گرفته تا روان شناسان ،درباب تراژدی ادیپ و آنتیگونه بسیار گفته اند و مرا مجال توضیح دوباره آن نیست. این پرولوگ را لازم دیدم تا به اجرای نمایشی دراین خصوص درغرب مازندران اشاره کنم .چنانکه فریبرز رسولی پور دانش آموخته رشته تئاتر و کارگردان نمایش در شهر شهسوار در تازه ترین کار خود به سراغ این نمایشنامه رفته و آبان 1403 به اجرا در آورده است.

         نمایشی که او رویکردی جدید را به این متن کهن داشت.اثرقبلی او- داستان خرس‌های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوستی در فرانکفورت دارد - که نمایشنامه ای از- ماتئی ویسنی‌یک - بود، به خوبی نتوانسته بود فحوای کلام ویسنی‌یک را در صحنه نمایش به بروز برساند.خرس های پاندای رسولی پور نمایشی نسبتا ابتربود که ظاهرا فقط کلمات نمایشنامه ویسنی‌یک بر روی صحنه قرائت می شد که شباهت به نمایشنامه خوانی لاجانی داشت که فقط باید روی صحنه می رفت وهیچ اثرو بازخوردی نداشت.اما نمایش آنتیگونه او ضد گناهی بود که اودرنمایش خرس های پاندای ویسنی‌یک مرتکب شده بود. او در این نمایش با توجه به رویکرد اصلی متن سوفکل ،خوانش جدیدی را نه در محتوا بلکه در فرم اجرایی از خود و همراهانش به نمایش گذاشت. کارگردان در مقام دراماتورژ توانسته بود با حفظ چارچوب اصلی نمایش و وجود پربار روح متن اصلی، زاویه دید -p.o.v - خود را نیز درروایت دراماتیک بگنجاند.اثراو را نمی توانم یک اثر اقتباسی بدانم ، زیرا او به متن اصلی وفادار بود،بلکه همانطور که گفتم، فرم جدیدی که در ساختار نمایش دهندگی اثر دیده می شد کار او را به فن دراماتورگی نزدیک می کرد.این شیوه مدتهاست که توسط بسیاری از نمایش پردازان استفاده می شود.آنها با بهره مندی از تاریخ معاصر وشرایط محیطی و اجتماعی وسیاسی حاکم پیرامون خود، دست به تغییراتی در متن نمایشی می زنند.به عبارتی در آن دخل وتصرف می کنند. که این مهم در نمایش فوق با ورود یکی از ابزارهای بشر امروز یعنی رسانه ها نمود بیشتری یافت. رسانه ها در سیاست امروز جهان چه نقشی را بازی می کنند؟آیا آنها منعکس کننده جنگ و حوادث روز دنیا هستند؟ یا اینکه خودشان عامل وآتش بیار معرکه؟ حضور موثر رسانه در این نمایش به خوبی مشهود است و نا خودآگاه مسخ بشریت از تکرار مکررات سرنوشت مکرر بشردرادوار مختلف ازباستان تا کنون را منعکس می نماید که در این میان تنها زمان تاریخی و ابزار قدرت و جنگ  متفاوت است .اما جنگ ها همان جنگ است  ومحتوایشان همان.نمایش آنتیگونه را در میان تمام کارهایی که فریبرز رسولی پور از ابتدا تا کنون در مقام کارگردان انجام داده است ، بهترین تولید نمایشی او می دانم و امیدوارم که این روند رو به رشد را در کارهای آتیش شاهد باشم. باید بدانیم که وقتی نمایش کار می کنیم، بایدنمایشی باشد. یعنی هر چیزی سر جایش همچون زندگی واقعی نباشد ، باید جانشینی برای آن یافت.جذاب،غیر قابل پیش بینی ، ممهیج ،چنان که نمایش با بازی دختر خردسالی که لِی لِی بازی می کند آغاز می شود وناگهان چمدان ها وساک هایی که از آسمان صحنه بر کف  می افتند .چنانکه همانند بارش چمدان چمدان وساک ساک مصیبت و نکبت  برسرزمین  درام آنتیگونه است. جامعه این نمایش موجوداتی مسخ شده هستند که چون پرتقال کوکی توسط قدرتی نامحسوس(همچون تاثیر رسانه ها) در مسیرهایی کاملا مشخص وخط کشی شده حرکت می کنند وحال در این میان آنتیگونه که خود از همین جامعه است باید کسی می بود که ربات وار و مبهوت چون دیگران راه نرود و نیندیشد.چنانکه اینگونه شد.

در طراحی صحنه ولباس ،نمایش بسیار موفق عمل نمود که با طرح های کارگردانی و نوع میزانسن های کارگردان همخوانی داشت.اما... از عامل نور به عنوان یک موثر فنی در پررنگ تر شدن درام استفاده نشد.همینطور طراحی گریم  نیز به جای آنکه به حرکات و میمیک صورت بازیگر کمک کند و اگزژره کار را بالا ببرد،باعث ماسکه شدن احساسات بازیگران شده بود.صورت بازیگر بوم یا تابلوی نقاشی  نیست که بخواهی بر روی آن  تمام شخصیت پردازی را پیاده کنی،بلکه چهره پردازی باید در خدمت احساساتی باشد که در دیالوگ و بازی و زبان بدن- body language - مستتر است و گریم ارائه آن را تقویت می کند.از نکات دیگری که این نمایش از آن غافل ماند می توانم به عدم استفاده از سکوت اشاره کنم که جای جای نمایش موقعیت های درخشانی داشت که کارگردان می توانست با هدایت بازیگران در منطقه سکوت دیالوگ و یا مونولوگ چنان بر کنش نمایشی بیفزاید که فریادها نتوانستند. همچنین استفاده از موسیقی صحنه ای زنده بسیار ناچیز بود.بهره مندی از آواها و به صدا درآوردن بعضی از اشیاء که به بدویت نمایش بیشتر می افزود و همجواری آن در کنار رسانه های معاصر ،اثر را پست مدرن تر می نمود.

به هر روی نمایش آنتیگونه با تمام نقاط یاد شده ،اثر خوبی در کارنامه این کارگردان و گروهش محسوب می شود.

چراغ صحنه تان هماره پر فروغ باد.