در حال بارگذاری ...
...

به بهانه اجرای نمایش کپیدگی در تنکابن به نویسندگی و کارگردانی نیلوفر ضرغامیان

حماقت ، کپیده ، درد ، ضجه

به بهانه اجرای نمایش کپیدگی در تنکابن  به نویسندگی و کارگردانی نیلوفر ضرغامیان

حماقت ، کپیده ، درد ، ضجه

 افشین آذریان؛ حال و روز نمایش کپیدگی بد بود. از ابتدا تا انتها، پر درد وآه و سراسر ضجه وعجز وغربتی گری ، همچون مصیبت نامه ای ناکار. حِماق سه انسان آمیخته به حسرت و عقده و دِماغ شاد روزگاری غدار از فلک زدگی آنان و خانه ای چون خرابه با ساکنین مفلوک و خورده از ایام نامراد و سراب زده از توهم ،که کینه جو چونان سه جاندار درنده پای ودُم یکدگر را گاز می گیرند . خانه چون سرزمینی که بی صاحب است و بردَرَش هزاران انسان گذشته اند با قصه ها و آرزوهای کام یافته ونیافته .که در میانشان مهربان و شوم ومظلوم وظالم به یک اندازه دیده می شوند .که اگر آن پای افزار ها ی آویزان از سقف را زبانی بود ، بسیار می گفتند از قصه پر آب وچشم خود .  اما چه بود این اثر تئاتری؟ پروپاگاندایی نمایشی یا شعار محور با اشعاری که چندین نسل ، نمونه هایی از آن را به کرات شنیده را در بوق می کند؟به چه مقصودی؟ بگوید که سیاه سیاه است و خاکستری خاکستریست؟ فیدبک این نمایش چیست؟چه می خواهد بگویدو...  چرا اکثر نمایش های نیلوفر ضرغامیان ، همچون نمایش کلاویه های درد و نَعلت، به زعم حوصله و زحمت بسیار به خرج رفته خودش و همه همراهانش ، در جا می زند؟ باید بگویم که نمایش های این نویسنده وکارگردان محترم ،ایده را داراست اما از یک امر بسیار مهم رنج می برد. بله ایده هایش طرح ندارد. به عبارتی آثارش هرچه دارد تنها ایده است.  اما ایده برای امر نمایش کافیست؟اگر کافیست روایت بر چه اساسی باید پیش برود؟ بدون قصه؟ پس طرح همان قصه است و اثر نمایشی باید صاحب قصه باشد.آیا نمایشی که سراسر دیالوگ است بدون طرح دراماتیک روند مثبت رو به جلویی دارد؟ مسلما خیر.  شاید وجود ایده برای یک نمایش پرفورمنس کافی باشد ،آن هم شاید. امابرای یک نمایش بر پایه گفتگو،که با صدای بلند فریاد می زند، من یک اثر دراماتیک هستم اما می خواهم شیری باشم بدون اشکم ویال، امکان پذیر است؟ به ضرس قاطع نه.  امراساسی یک اثر نمایشی ،کنش مندی آن است .کنش نمایشی که واجب الوجود درام است درکپیدگی نیست.کنش ،کشمکش و کشش نمایشی را سبب می شود و این دو در پی هم نقاط عطف نمایش را به همراه خواهندداشت و در کالبد نا محسوس خود مخاطب را همراه خود می کنند تا به گره گشایی قصه روی صحنه دست بیابد.کجا این اتفاق در نمایش کپیدگی دیده می شود؟ از ابتدا ما با تجسد پدری برنشسته بر ویلچری که شیرین عقلی آن را می راند و یک خواهر و برادری بزرگتر از او روبرو می شویم که برسر هیچ ویا بر سر غیر هیچ به یکدیگر تعارض می کنند. به آنچه هستند ودیده می شوند و اعمالی کرده از قبل.  و پدری که خوب بود واکنون نیست ومادر بد است واکنون نا پیدا ودر پی هوس وهوا . وحال میراث ، همان خانه پدری در ورطه نابودی به دست برادری کاسبکارِکفتارمنش عنقریب به فنا خواهد رفت و خواهر صدپاره به افیون و تن باخته به همراه ته تغاری خانه، پسرکی موفرفری به عنوان ناجیان آن مخروبه که روزگاری پدر ستون خیمه اش بود ، مدعی قیام در این فرجام نامیمون روزگار سینه سپر می کنند. همین و همین وبس .که بودن و نبودن هرکدامشان تعبیری جدید از بهشت را ارائه می کند که _آیا بهشت همین بود_  مضمون جمله ای که نمایش رابه پایان می رساند.  به رقم بازی بسیار خوب سید جواد صادق حسینی که آن هم به تدبیر کارگردان صدا سازی شده بود که به کار این  نمایش هم نیامد وبه دلیل بازی کم جان نیلوفر ضرغامیان وتلاش بازیگرنوپایی چون علیرضا عباسی و طراحی صحنه ای پر کفش، نمایش نتوانست چنان که باید بر کرسی اثری دراماتیک آنچنان که باید وشاید تکیه زند.چنان که پیش تر نیز گفتم نمایش دارای نمایشنامه ای صاحب طرح با اوج و فرود مناسب نمایشی نبود و از وضعیتی مونوتن از ابتدا تا پایان رنج می کشید.  با تمام ایراد های وارده بر این نمایش ، یک نکته کلیدی حائز اهمیت ویژه ایست که نیلوفر ضرغامیان را به عنوان یک کوشنده حوزه هنرهای نمایشی ، برای من قابل  احترام و ستودنی می نماید وآن اینکه او بسیار مصر است تا نمایش هایی را به صحنه ببرد که قصه اش از قلم خودش می تراود و به نظرش دست اول می نماید. که این بسیار خوب است. اما ای کاش ضرغامیان با توجه به اینکه تئاتر خوانده، به هنگام نگارش نمایشنامه ها و ایده های نمایشیش ، نویسنده ای حاذق وصاحب قلم را مجاب کند تا در کنارش به عنوان مشاوری کاردان حضور داشته باشد تا چشم ریز بین دیگری جهت تکامل اثرنمایشی باشد.  چراغ صحنه تان هماره پر فروغ باد.