در حال بارگذاری ...

یادداشتی بر اجرای نمایش «تنها خدا حق دارد بیدارم کند»

افشین آذریان؛ این نمایش که بر اساس داستان اسکار وخانم صورتی از اریک امانوئل اشمیت که دست برقضا خودش هم نمایشنامه نویس است و نمایشنامه - خرده جنایت های زن وشوهری – او در ایران مورد توجه خانواده تئاتر قرار گرفته است، توسط نمایشنامه نویس صاحب قلم ایرانی ( محمد چرمشیر )اقتباس و بدل به نمایشنامه ای شد که مسعود تیر کارگردان جوان ، با همراهی گروه نمایش آوا، آن را ازتاریخ 13 الی 22 اردیبهشت 1402 در نوشهر به روی صحنه بردند.

اسکار دختر 10 ساله ای که مبتلا به سرطان است و پرستار یا زنی یا فرشته ای به دیدن او می آید تا با او گفتگو کند و آنچه را که تمام ذهن و روان اسکار را به تسخیر خود در آورده رها سازد و آن مسئله ، مرگ است.

مرگ و مرگ اندیشی عنوان نامکشوفی است که آدمی از نخستین ادوار حضورش در کره خاکی با آن در چالش است و هنوز هم پاسخ متقن برای بشریت به این امر ارائه نشده است. زیستن و جاخوش کردن آدمی در جهان محسوس و کشف لذایذ و زیبایی های دلفریب و دلچسب او را به زنده ماندن ترغیب می کند.چرا که زندگی را تجربه کرده است و از آن خوشش می آید.

این مطلب کم وبیش شباهت به پاسخی است که بسیاری از ادیان به پرسش مرگ می دهندکه آدمی به دلیل دلبستگی به جهان محسوس ، از مرگ گریزان است هر چند که او را از آن گریزی نیست. اما سئوالی برایم مطرح می شود که اگر آن انسان کودکی باشد که هنوز از این دنیا کامی نگرفته باشد چه؟درپاسخ تنها باید بگوییم،نمی دانم و خدا آگاه است.

با این اوصاف آنچه متفکرین حوزه فلسفه و علوم انسانی و برخی ازعرفا وحکما در باب هراس آدمی از مرگ، به عنوان راهکار مطرح کردند، داشتن ایمان است و اینکه این جهان نیز همچو آدمی فناپذیر است وآن را جاودانگی نخواهد بود. دنیای هنر و بخصوص نمایش نیز از اندیشیدن به این پرسش بزرگ عقب نمانده است ومتون قابل توجهی از ادبیات نمایشی واجراهای فرمال ، قصد خلق فضایی از اندیشیدن برای مخاطبین خود را کرده اند.

در نمایشنامه هملت نوشته ویلیام شکسپیر جملات آغازین مونولوگ  بودن یا نبودن –TOBE OR NOT TOBE - به تبیین این مطلب می پردازد و رنج زیستن را هم یادآور می گردد.اما درواقع، نه، بودن هر فرد در دست اوست ونه، نبودنش( البته با این استثنا که موضوع خودکشی را اینجا از بحث خود خارج می کنم).آدمی در تولد خود هیچ نقشی ندارد و به همین ترتیب مرگش نیز به اختیار نیست.با این وصف آنچه را که اندیشمندان به دنبال طرح آن هستند، چگونه زیستن است که به زعم من،آن را -TOBE OT HOW TOBE- بودن یاچگونه بودن تعریف می کنم. به عبارتی زندگی را در عرض گذراندن وبه آن معنی بخشیدن یا به شکل دیگر، به جای بالا بردن کمیت طول زندگی کیفیت عرض زندگی مورد توجه انسان قرار گیرد. همچون کلاغ سالها زیستن و از لاشه ها و پس مانده ها معاش کردن،یا چون عقاب بر فراز پرگشودن و از بهترین خوراک ها تناول کردن اما در زمان کوتاه تری زنده بودن و زندگی کردن!

تنها خدا می تواند جانم را بستاند، شاید عنوان دیگری برای این نمایش بشود،که سراسر این نمایش به آن می پردازد که خدا را در تفکر اسکار می جوید و خداگونگی انسان را در کنار شباهتی از خدابودگی او مطرح می کند و اینکه امر اصالت وجود - اگزیستانسیالیستیک – اثر بر همه چیز آن می چربد و سنگینی می کند.

از نظر جنبه های فنی، من با نمایشنامه این اجرا، مخالفت های کوچکی دارم. به زبان ساده تر این نمایشنامه از ابعاد روایتی به شیوه پردازش دیالوگ به خوبی بهره برده است اما هیچ کشمکش و عمل دراماتیکی در آن رخ نداده و بیشتر به یک گفتگو پیرامون مرگ در قالب نمایش می پردازد . لذا انتظار من از نمایشنامه نویس قابلی،همچون محمد چرمشیر بیش از این بود که با توجه به مهارت ایشان در دراماتورژی و اقتباس از داستان ها و نمایشنامه های دیگر، هیچ غافلگیری در متن نمایشنامه مشاهده ننمودم، چرا که با توجه به توضیح کارگردان ، اجرا، نعل به نعل از روی نمایشنامه بر صحنه رفته است و هیچ دخل وتصرفی درآن صورت نگرفته .

اما در باب اجرای این نمایش باید بگویم که از کارگردانی و بازیگری آن،رضایت نسبی دارم. بازیگران شهرستانی این اثر،به خوبی توانستند بار نمایش رابه دوش بکشند. بیان مناسب و کنترل بدن وآزادی حرکت آنان در صحنه به خوبی مشاهده شد که از امتیازات این نمایش محسوب می شود.طراحی صحنه با سه لته ایستا در پسزمینه و بهره گیری از رنگ سفید در کلیت صحنه و دکور و لباس به نمایش حس اولوهیت داده بود که با تحلیل کارگردان مناسبت داشت. هرچند که در طراحی میزانسن وامراجرا،کارگردان به عنوان مدیرخلاق هنری ،می توانست ابتکارات نمایشی بهتری را به خدمت بگیرد، با این احوال، نمایش با توجه به اینکه متن اثراجازه بیشتری به کارگردانی خاص تری بدهد،دیده نشد تنها بعضی  از لحظات نمایش،از ایده های کوچکی همچون نقش چشم در کف دست بازیگر دوم که جای چشم اسکار قرار می گیرد و گویی که او را بیدار و آگاه می کند و یا ایده کشسانی و طویل بودن لوله رابط جنین به بطن مادر در تبدیل بالش به شکمی باردار، ایده چشمگیری مشاهده ننمودم که امیدوارم آقای مسعود تیر با کسب تجارب بیشتر در عرصه هنر نمایش به نگاه هنری مبسوط تری دست یابد.

سخن را با شعری زیبا از فریدون مشیری به پایان می رسانم که درباب زندگی وامید و مرگ واپسین چنین می فرماید:

آرزو ها همه تاریک وتباه

سخنم تلخ، چراغم خاموش

مرگ بر زاری من می خندید

زندگی بارگران بود به دوش

پرده یئس نمی داد امان

تا ببینم که چه زیباست جهان

دست در دامن امید زدم

یافتم زندگی جاویدان

 

چراغ صحنه تان همیشه پر فروغ. بیست وسوم اردیبهشت 1402




مطالب مرتبط

«قفس جایی برای رام کردنت» در نوشهر به صحنه خواهد رفت

«قفس جایی برای رام کردنت» در نوشهر به صحنه خواهد رفت

نمایش «جایی برای رام کردنت» به کارگردانی مسعود تیر که از آثار پذیرفته شده در سی‌وپنجمین جشنواره تئاتر استان مازندران است، از روز شنبه 13 آبان، اجرای عمومی خود را در شهرستان نوشهر آغاز خواهد کرد.

|

در نخستین روز بازبینی آثار جشنواره تئاتر مازندران چه گذشت

از تک تیراندازی در رامسر تا دیدن سایه‌های مسلم خردمند در جایی برای رام کردنت
در نخستین روز بازبینی آثار جشنواره تئاتر مازندران چه گذشت

از تک تیراندازی در رامسر تا دیدن سایه‌های مسلم خردمند در جایی برای رام کردنت

نخستین روز بازبینی آثار سی و‌پنجمین جشنواره تئاتر استان مازندران در دو بخش خیابانی و صحنه‌ای در شهرهای رامسر، تنکابن ، چالوس و نوشهر برگزار شد.

|

نظرات کاربران (4)