رونمایی از کتاب «دیار یار»

به گزارش خبرنگار ایران تئاتر از مازندران، سیده رویا حسینی قادیکلائی متولد مرداد ماه 1369 در شهرستان قائمشهر است . بخشی از فعالیت های وی به عنوان کار آفرین برتر ، کارشناس ارشد مهندسی مدیریت جهانگردی و گردشگری ، رئیس انجمن صنایع دستی شهرستان قائمشهر و سیمرغ ، عضو هسته مرکزی گروه تئاتر خانه سبز قائمشهر ، عضو هئیت مدیره انجمن دوستداران توسعه پایدار شهرستان قائمشهر است .

سیده رویا حسینی در 29 تیر ماه 1399 بر اثر بیماری کرونا درگذشت . به همین منظور  ظهر دیروز  ۳۱ تیرماه ۱۴۰۰ سالگرد درگذشت هنرمند قائمشهری مرحومه سیده رویا حسینی قادیکلائی نویسنده و کارگردان تئاتر در سر مزار وی برگزار شد .

مسئول روابط عمومی گروه تئاتر خانه سبز عنوان داشت : مرحومه حسینی هنرمند که هم در بازیگری خوش درخشید و هم در کارگردانی حتی دست به قلم بود و داستان هایی هم می نوشت. با ذوق و علاقه ای که در احیای ادبیات داستانی ایرانی و انعکاس فرهنگ و آداب و رسوم مازنی داشت، سعی می کرد خوانندگان و مخاطبین خود را مجذوب اهدافش کند. در سالگرد درگذشت ایشان که با رعایت پروتکل ها برگزار شده جمع کثیری از هنرمندان، مسئولین و اعضای انجمن صنایع دستی، همکاران، دوستان و آشنایان حضور پیدا کردند.
در بخشی دیگر  از مراسم از آخرین کتاب دیار یار به نویسندگی مرحومه سیده رویا حسینی قادیکلائی رونمایی شد. داستان این کتاب در رابطه با زندگی دو روستا و اهالی آن است و اتفاقاتی که مردم روستا در طی روند داستان تجربه خواهند کرد.

بخشی از فعالیت های هنری :

بازی در نمایش های  : دیو و دلبر - معرکه در معرکه - خرده جنایت های زنا و شوهری - همسایه اقا - اسکار و بانوی صورتی پوش - سالاد فصل
نویسندگی کتاب های : روز آفتابی ، دنیا جایی برای زنان و کتاب دیار یار.
کارگردانی نمایش های : دیو و دلبر ، سالاد فصل ، شازده کوچولو ، پلکان و...

معرفی کتاب دیدار یار آخرین نوشته سیده رویا حسینی

خلاصه: داستان در رابطه با زندگی دو روستا و اهالی آن است و اتفاقاتی که مردم روستا در طی روند داستان تجربه خواهند کرد.

در بخشی از متن کتاب آمده:
"بانو می خواست حرفی بزند که صدایی از پشت در به گوشش رسید. خود را به پشت در رساند و با حرکتی سریع درب را باز کرد. ناگهان توران دخت، یکی از خواهران دو قلویش کف اتاق ولو شد و هاج و واج به بانو نگاه کرد. گلدسته که این صحنه را دید پقی زیر خنده زد، که با نگاه بانو دوامی نداشت. توران دخت به خودش آمد.خودش را جمع و جور کرد و دستی بر روی لباسش کشید و با قیافه ای حق به جانب گفت:
- این چه طرز در باز کردن است!
بانو که از عصبانیت دندان هایش را بر روی هم می سایید گفت:
- حالا دزد پررو یقعه صاحبخانه را می گیرد! خواهر گلم میشود بگویی اینجا چه غلطی می کنی؟ "