یادداشتی به بهانه کرونا و تئاتری که از خستگی به تعطیلی رسیده است؛
میخواهد زنده بماند
هومن حکیمی یکی از روزنامه نگاران استان مازندران با انتشار این یادداشت درخصوص کرونا و تعطیلی تئاتر و بیکار شدن هنرمندان گروه های نمایشی استان تلاش دارد تا نگاه و نظر مسئولان امر را متوجه حمایت از اهالی تئاتر نماید.
اشاره: در ادامه این متن، خبر حمایت مدیرکل فرهنگ و ارشاد مازندران از اهالی تئاتر استان را خواهید خواند. پس من بروم سراغ دغدغه و حرف خودم...!
1
هیچکس، دقیقا هیچکس، نمیتواند سختی کار هنر نمایش را درک کند. هیچکس، دقیقا هیچکس، نمیتواند بفهمد که خوردن خاک صحنه چه معنایی دارد. هیچکس، دقیقا هیچکس، متوجه نمیشود که یک نمایشنامهنویس، چه بر سرش میآید تا شخصیتهایی را خلق کند که بتوانند بر روی صحنه، روح و مغز و جسم شما را چنان درگیر کنند که زمان و مکان از یادتان برود، که یک کارگردان تئاتر باید چه مصیبتهایی را تحمل کند تا بتواند اثری را برای چند شب بر روی صحنه اجرا کند، که بازیگر چه خون دلهایی باید بخورد تا هر شب بهتر از شب قبل، به شخصیت، جان و روح بدهد و همراهی شما را آچمز قدرت اجرایش کند...
2
من بهعنوان یک روزنامهنگار علاقهمند به هنر با شما صحبت میکنم (مینویسم)، کسی که جزو آن «هیچکس»های اشاره شده محسوب میشوم. یعنی من هم نمیتوانم به اندازه کافی درک کنم که بچههای تئاتر مازندران برای هر بار زنده شدن، زنده ماندن و زندگی بخشیدن، چه رنجها که نکشیدهاند و چه مرارتها که نخواهند کشید.
تئاتر در مازندران را باید یک روزی مفصل بررسی کرد. اهلش هم باید این کار را بکند و اهلش، اگر بخواهد این کار مهم را انجام بدهد، باید از نااهل، فاصله بگیرد.
باید اهل تئاتر، اهل تئاتر باشد، اهل همدلی و رفاقت نه اهل دعوا و زیرآب زنی و مخالفت مغرضانه.
اهل تئاتر باید هوای دیگریاش را داشته باشد تا پرچم همیشه بالا بماند. تا نااهلان نیایند وسط که پرچم را به مرور پایین بیاورند...
3
هیچکس، دقیقا هیچکس، منکر این نیست که مدیرکل جوان فرهنگ و هنر مازندران دلش میخواهد تئاتر استان، پویا و زنده بماند. نگارنده در یک مورد خاص، شاهد عینی بود که «عباس زارع» چطور پای یک نمایش که مورد هجمه نااهلان قرار گرفته بود، ایستاد تا پرچم هنر والا، سر خم نکند.
اما همه، این نیست؛ کافی نیست خواستن با دستان خالی. یک عقبه زیرساختی هم میخواهد و بودجه و حمایت درست که از دست یک مدیر، به تنهایی خارج است. نمیشود یک نفره یا چند نفره به جنگ تباهی رفت. نمیشود از رکن و پایه گذشت و به مساحت صرف، دقت کرد. حجم یا مساحت؟ جرأت یا حقیقت؟...
4
تئاتر زخمی مازندران، اهل و آشنا و شریف، زیاد دارد. کاربلد و متخصص و خوشنام، زیاد دارد اما نااهل هم در آن هست؛ انکار نکنید و انکار نمیکنم که همیشه گل به خودیها، دردناکتر از گلهای حریفان تاکتیکپذیرند!
تئاتر مازندران را در همه این سالها، یک مشت جوان عاشق و تشنه صحنه با کمک و همراهی باتجربهترها و جادوی خاک صحنه پیش بردهاند. تو را به خدا مغلطه نکنم اما «محمود شالویی» را که یادتان نرفته؟ همان مدیرکلی که ادعای تئاتردوستی میکرد اما دریغ از یک...؛ اصلا بیخیال مغلطه!
5
تئاتر مازندران اگر دلش به مدیر و مسوول خوش باشد، قافیه را میبازد. از مدیریت ومسوولیت، هنر درنمیآید که کاربردی باشد و مخاطبپسند و هنرمندپسند که تهش هم قدمی رو به جلو برای انسانیت، به حساب بیاید که کاش، ای کاش، هنر به مثابه هنر بود و بس... .
تئاتر، مسوول «همره سستعناصر» نمیخواهد، شبههنرمند متظاهر نمیخواهد، حسود فرورفته در مرداب بخل نمیخواهد. تئاتر مازندران اما امنیت شغلی میخواهد که ندارد. ثبات میخواهد که ندارد و عشق میخواهد که دارد اما دو طرفه نیست. از اهالی تئاتر ساطع میشود اما مخاطب، تحتتاثیر کرونا و اقتصاد ناسالم و تورم بیپدر، طرف دیگر را سیرآب نمیکند و مدیر و مسوول هم، که اگر هم بخواهد، پشتیبانی نمیشود.
پس میماند اهل تئاتر که عاشق است و بیپول است و بیامکانات است و حمایت کامل هم ندارد و سالن مناسب هم ندارد و قرارداد مناسب و خیلی چیزهای مناسب دیگر که انگار به وجود آمدهاند تا میان تئاتر و خلایق، فاصلهگذاری «برشت» را معنا ببخشند...
6
انجمن هنرهای نمایش مازندران دارد سعی میکند. ارشاد مازندران دارد سعی میکند و حوزه هنری هم که تئاتر در مازندران زنده بماند اما مشکل دقیقا همینجاست؛ چرا همه باید سعی کنند که مقوله و پدیده مهمی مثل هنر نمایش، فقط زنده بماند؟
این چه فرآیندیست که تئاتر بااستعداد مازندران را به جایی رسانده که همه فقط راضی باشند که زنده بماند؟ این زنده ماندن به چه قیمتیست؟ به هر قیمت؟ خب اینجوری که هنر متعالی و فاخر و غیره را باید گذاشت در کوزه و...
7
تقلیل یک چیز باارزش به موردها، اگر درست و حرفها…