توسعه یا عدم توسعه در تئاتر مازندران
رحیم ناظریان، نویسنده و منتقد تئاتر، وضعیت توسعه تئاتر مازندران را با نگاهی به سیاست های اتخاذ شده دولت و نقش دولتی ها در مدیریت این هنر بررسی کرد
رحیم ناظریان، نویسنده و منتقد تئاتر؛ توسعه یا عدم توسعه تئاتر در مازندران از دو منظر قابل رد یا قبول خواهد بود. اگر از این منظر به توسعه نگاه کنیم که تئاتر با رشد تکنولوژی و سواد در حال رشد است، پر بیراه نگفتیم. یقیناً نسبت به این 20 سالی که حداقل من به یاد دارم، تئاتر مازندران نیز دارای رشدی قابل رویت بود. اما اگر بگوییم تئاتر مازندران بابت نبود امکانات در حال درجا زدن است نیز باز حرفی خطا نزدیم. چرا که حرکتی لاکپشتی دیده میشود که البته این همهاش به مازندران مربوط نیست. بلکه یک امر کشوری است و این توسعهنیافتگی به سیاستهای کشوری در قبال تئاتر برمیگردد. به عبارتی توسعهیافتگی یا توسعهنیافتگی تئاتر در مازندران در خودش تضادی دارد که خودش جای بحث دارد.
اما آن چیزی که هم اکنون از تئاتر مازندران میبینیم، همچون باقی شهرستانها و از آنجایی که همه جا معیار توسعه یا رشد نمایش را با الگویی نمونه، همچون تهران، میسنجند، درجا زدن تئاتر مازندران است. نشانه درجا زدن چیست؟ اینکه مثلا در طول این سالها که نمایشهای استان را میبینم، شاهد اوج و فرود در قدرت و ضعف اجراها، به تناوب در طول سالهای مختلف هستم. یعنی نوسان در ارائه آثار قدرتمند، خود دلیلی بر درجا زدن است و نشانهای بر نداشتن برنامهای برای رشد. این رشد نیافتن یا رشد یافتن، فعلا در مقطع کنونی کاملا به مسئولیت دولت است. به روشنی متولی همه ساز و کار نمایش در شهرستانها، دولت و خاصه اداره فرهنگ و ارشاد است و از ریزترین امور تا اجرا و مجوزها و سالن نمایش، همگی در لوای دولت است. پس بیراه نیست بگوییم که اگر تئاتر رشد نداشته، مسئولش دولت است. چون کلِ فرایند خلق اثری هنری در لوای نگاه و زاویه دید دولت قرار دارد و تئاتر هم بدون امکانات و آن اجازهها و مجوزها، هنری خانگی و فردی نیست تا بتواند رشد کند. اعتقاد زیادی به استعداد هنری مازندران دارم و سطح سواد و بینش این استان را بسیار مطلوبتر از شهرستانها و استانهایی که شناختهام میدانم، اما چاره چیست وقتی ذات تئاتر، به جمع و مساعدت و منابع مالی دولتی وابسته است.
تئاتر هنری است که مثلا بر خلاف شعر، محصولی گروهی است و در حال حاضر متاسفانه به امکانات دولتی نیاز دارد. چون اجرای عموم در اختیار دولت است و به همین دلیل هنرمند تئاتر با چاره یا ناچارا به سیستم و دولت متعهد میشود. در تفسیر اینکه چرا تئاتر دولتی داریم همین بس که دولت به تئاتر سرمایه نقدی(بسیار کم)، مکان اجرا، مجوز برای اجرای عموم و سایر خدمات را میدهد و متاسفانه باید گفت در پس این دادنها، این دولت است که نمایش را به جشنواره میبرد یا حداقل به جشنواره راه میدهد. بنابراین تئاتر هنری سیستم زده و محصولی دولتی است. در این شرایط تعهد هنرمند بودن در کنار علایق خود هنرمند و همچنین دستورالعملهای دولت و سیاستهای دولتی با هم در تضاد قرار دارند و با احترام بسیار باید گفت، این خودش اصل اولیه توسعهنیافتگی این تئاترِ محدود شده است.
بنابراین نخستین راه توسعه این است که تئاتر از دست دولت خارج شود. باید وزارت فرهنگ و ارشاد راهش را جدا کرده و امکانات را به خود تئاتریها منتقل کند. اما این دلیل نیست که دولت بیاختیار شود و کمک هم نکند. اتفاقا باید کمکهای مالی و معنویاش را بیشتر کند، اما دخالت محتوایی نداشته باشد. شاید قبول این موضوع سخت باشد، اما با مثالی قابل توضیح است. مثلا محیط زیست! تئاتر را شبیه جنگلها و رودخانهها و منابع طبیعی بدانیم -که البته خیلی بی شباهت به آن هم نیست-. دولت سرمایهگذاری میکند تا شریانهای محیط زیستی مثل جنگلها نابود نشوند. تئاتر هم یک شریان فرهنگی مثل محیط زیست یا ورزش است. دولت باید بیدریغ به هنر کمک کند. چرا که همین دولتیهایی که سیاست خواندهاند، بعد از چند دهه به اهمیت «صادق هدایت»، پی بردند. یا مثلا همانهایی که به «عباس کیارستمی» بها نداند و اجازه اکران فیلمهایش را صادر نکردند، بعدها فهمیدند ، باید به هنرمند خاص بها میدادند. در واقع دولت باید به هزار نفر توجه کند تا از دلش یک «عباس کیارستمی» شکل بگیرد. نهایتاً هم باید درک کند که تئاتر هنری انتقادی، فلسفی و بعضا خارج از نظرگاه صرفا مذهبی و یا حتی اخلاقی است. در این میان نقش انجمن نمایش میواند خیلی مهم و مفید باشد که فعلا کمرنگ است. اما تنها نقطه قابل اتکا همین انجمن نمایش و دادن اختیارات به آن است. به نظر فلسفه شکلگیری انجمن نمایش همین واگذاری اختیارات و اداره تئاتر به دست خود تئاتریهاست. اما هنوز تا رسیدن به آرمان اولیه راه زیادی مانده است.
اینها که گفته شد با هدف مقابل هم قرار دادن هنرمند و دولت نیست. بلکه از جبری سخن گفته شده که دامن هنر و تئاتر را گرفته است. نه اینکه دولت و وزار فرهنگ و ارشاد مقصر است، بلکه جبر وجودی و شکل تئاتر به گونهای است که میطلبد بیشتر دولت روی آن نفوذ داشته باشد. (به همان دلایل سالن و مجوز)
به دلیل اجرایی بودن هنر تئاتر و وابسته بودنش به دیده شدن، علاوه بر دولت، ارگانهای دیگر حکومتی نیز بر آن اعمال نظر دارند. در دوره ریاست جمهوری «محمود احمدینژاد» حتی جلوی اجرایی که مجوز گرفته بود، توسط ائمه جمعه و برخی نهادهای مذهبی، گرفته شد و اجرا ادامه پیدا نکرد. «حسن روحانی» نیز همین چند روز گذشته در مجلس در لحظه دفاع از وزیر پیشنهادی فرهنگ و ارشاد، گفت «آقای مجلس!! یا وزارت ارشاد و اختیاراتش را کامل بدهید به دولت، و یا اینکه کلا مسایل هنری را از اختیارات دولت سلب کنید.» (نقل به مضمون) به عبارتی حرفش این بود که همه در مسائل هنری دخالت میکنند.
بنابراین برای خلاصه کلام در بخش مشکلات دولتی میتوان گفت، دولت باید ابتدا با کمک مالی مبانی رشد را ایجاد کند و سپس از همان آغاز، کاری به فرایند شکلگیری و انتخاب و گزینش نداشته باشد تا گروهها مستقل و اثر هنری در فضایی باز شکل بگیرد که البته فعلا امری بعید به نظر میرسد.
چند ایراد در دولتی بودن تئاتر
تقسیم نشدن سرمایه و منابع مالی بین گروهها یکی از این اشکالات است. بیتعارف همه میدانیم که اگر از دولت برای اجرایی مذهبی تقاضای پول کنیم، کار راحتتری داریم تا اینکه بگوییم میخواهم هملت کار کنم. دولتها در همه جای دنیا برای هنر، دست به جیب میشوند. وقتی از پول حاصل از درآمد فروش سیگار، درصدی به ورزش کشور اختصاص دارد، شما تصور کنید هنر و ارتقای سطح کیفی هنری چقدر میتواند برای جامعه مفید باشد. آیا رها کردن هنر فاجعه نیست؟؟ یقینا دولت باید بیتوقع، به ارتقای هنر بیاندیشد که نمیاندیشد.
متاسفانه متولیان فقط روی حاشیهها زوم میکنند. مثلا چرا فرهنگ و ارشاد فقط کتابهای سفارش شده را منتشر یا خریداری میکند. سری به قفسهی کتابهای داخل ادارات فرهنگ و ارشاد بزنید، مطمئن باشید آن چیزی که دنبالش میگردید آنجا نیست. یا مثلا روز جهانی تئاتر اداره فرهنگ و ارشاد به تئاتریها کتاب مذهبی هدیه داد؛ اما به فکرشان نمیرسد یک نمایشنامه یا یک اثر نظری خوب نمایشی هدیه بدهند. البته منظور در این بخش خود سیستم است؛ نه کارمندان و متولیان! چرا که این امور از بالا و وزارت فرهنگ و ارشاد به شهرستانها دیکته میشود.
یک سری چیزها کشوری است، اما حرف این است که برخی سختگیریها در استان و شهرستانها نسبت به مرکز بیشتر میشود. دلیلاش همین سلسله مراتب مدیریتی است. یکی از دلایل رشد نکردن، همین ناتوانی در خرج سرمایهی ناچیز تئاتر است. کارگردان مستعد که چند دوره بهترین آثار را در استان تولید کرده باید خون دل بخورد تا دکورش را تهیه کند، ولی ناگهان متوجه میشود فلان عزیز، بیمقدمه، سرمایهای دولتی برای اجرای یک کار به ظاهر فرهنگی دریافت کرده است. باید کاری کرد تا این تئاتر وامانده هی به 50 سال قبل برنگردد و روشهای 100 سال پیش را دوباره بیخلاقیت احیا نکند.
*چون خودم متولد و ساکن تنکابن هستم بیشتر از شهر خودم میگویم و اینکه من به عنوان یک غرب استانی به این بحث دعوت شدم. دولت یک سری امکانات دارد که انگار دلش نمیخواهد از آنها استفاده کند. مثلا در تنکاین یک مجتمع فرهنگی میبینید که به نظر فقط از چند درصد پتانسیل آن استفاده میشود. البته بهره بردن از این امکانات نیز توانایی میخواهد، که این نقص خود تئاتریهاست. مثلا در نوشهر افرادی با نفوذ هستند که توانستهاند این امکانات را با روابطشان از دست دولت به طرف تئاتر سوق دهند. در نوشهر میبینید که سالن سینما و تئاترهایش دائم در حال بهره بردن هستند. در این شهر سالیانه چندین نمایش با کیفیتهای متفاوت به صحنه میرود و هنرجوها و دانشجویان غیر بومی زیادی از امکانات شهری استفاده میکنند. اما تنکابن روزگاری بیشتر از 400 –و بلکه خیلی بیشتر- دانشجوی تئاتر داشت که فقط مستأجر این شهر بودند و همهی کارهایشان در همان دانشگاه خلاصه میشد. یادم میآید اداره فرهنگ و ارشاد آن زمان -10سال پیش- در ارائه خدمات به دانشجوها موانعی میگذاشت. اما در نوشهر طی سال، غیربومیها از منابع دولتی این شهر استفاده میکنند و با کمک فرهنگ و ارشاد اجرا به صحنه میبرند. پس هیچ ایرادی ندارد که با رابطه هم شده بتوانی به تئاتر کمک کنی! در نوشهر هنرجوهای نوجوان زیادی آموزش میبینند و اجراهای حداقل کوتاه زیادی از آنها در طول سال میبینیم. این نشان میدهد که از امکانات دولتی راکد میشود استفاده کرد. اما در تنکابن حتی یک قاب عکس هم در یک طبقه چند صد متری مجتمع فرهنگی آویزان نیست و بیشتر شبیه خانهای میماند که قرار است بنگاه املاک آن را به مستاجری جدید برای سکونت اجاره بدهد. در جشنوارهای، طبقه بالای این مجتمع، به عنوان مکانی برای چایی خوردن هم بود، یا از بالکنش برای سیگار بعد از اجرا... بگذریم.
*چرا تنکابن که بیست و چند سال در جشنواره استانی بود ناگهان هیچ نمایندهای در دوره قبل نداشت؟ چرا نوشهر رشد کرد، آمل و بابل رشد کردند و تنکابن افول داشت. واقعا تلخ نیست؟ این حتی برای دوستان سارویام هم جای سوال بود که در دوره قبلی چرا تنکابن نتوانست به جشنواره برسد؟ آن هم بعد از بیست و چند سال حضور مستمر! چون همین تئاتر دولتی، کم و بیش از تئاتر شهرستانهای دیگر حمایت کرد، ولی متاسفانه در تنکابن رئیس وقت، به تئاتر توجه نداشت. چون جُنگ شادی را بیشتر میپسندید. او سالنها را آلوده کرد و مخاطب را از تئاتر جدی گرفت. مخاطبی که ظرف چندین دهه داشت جان میگرفت و به شناخت میرسید ناگهان به مخاطبی با آگاهی پایین تبدیل شد. رئیس وقت اداره فرهنگ و ارشاد، کاری کرد که بازیگر برای تئاتر جدی نایاب شود و کارگردانها به دنبال بازیگرانشان در دل نمایشهای محلی سطح پایین و جُنگها بگردند. خیلیها وقتی دیدند سالنها محل تمرین نمایشهای قرون وسطایی تنکابن شده و بازیگر هم که آنجا دارد به بار علمی و تجربهاش میافزاید(!!)، کار تئاتر را رها کردند. بی شک من به عنوان یک کارشناس که حدودا 20 سال انواع نمایشها را در تنکابن و استان دیدم، حرفی بیربط نخواهم زد. یقینا در طول مدیریتی دو ساله، آن رئیس وقت، کلنگ نابودی نمایش تنکابن را جوری کوبید که آثارش هنوز باقی مانده و هنوز همان چند کارگردان نیز به عرصه برنگشتند.
سالن نمایشی که در آن اثری سطح پایین اجرا شود، قداست و فاخر بودنش به ابتذال کشیده میشود. مخاطب باید بداند کجا، چه چیز میبیند، کمکم سطح توقع همین مخاطب بالا خواهد رفت. مثلا تصور کنید در سالن اصلی تئاتر شهر تهران که نمیشود جُنگ به صحنه برد! اما متأسفانه در تنکابن این اتفاق افتاد و بهترین تایمها به جنگها و کارهای عامیانه داده شد و بدترین زمانها به اجراهای جدی. باز هم از بابل و آمل مثال میزنم. این دو شهر با اتکا به مدیریتی بهتر و داشتن نیروهایی جوانتر در خلق آثار، رشدشان چشمگیر بود. آنها هم اجراهای عموم پر نشاطی دارند و هم اینکه در جشنواره استانی خوب ظاهر میشوند.
بنابراین از دهها مورد در قبال توسعه نیافتن تئاتر استان مازندران، میتوان مصائب دولتی بودن را با ریزهکاریهای بیشتری نیز به نقد کشید که از حوصله خارج است و کاری پژوهشی و حساب شده میطلبد.