به بهانه اجرای نمایش «حال آنی خوب است»
نمایشی برای زندگی
نگاهی بر جدیدترین اثر نمایشی «کامبیز میرزایی»
نمایشی برای زندگی
شقایق عفیفه
به بهانه نمایش «حال آنی خوب است»، میخواهم تلاش کنم اندکی به لایههای درونی نویسنده و کارگردان اثر راه یابم. «کامبیز میرزایی»، اگرچه نویسنده و کارگردان زیرک و دانایی است، اما پیش از همه اینها، او یک روانکاو قدرتمند و یک ناظر قوی است.
او، با هوشِ بیبدیل خود، با دیدی هنرمندانه و نگاهی تیزبین به انسانهای اطراف خود مینگرد. وقتی به تماشای اثر میرزایی مینشینی صرف نظر از همه نقدها یا تعریفها و تمجیدها، انکار یک واقعیت غیرممکن مینماید، این واقعیت که میرزایی به واکاوی انسانها میپردازد. او از بیرونیترین ریاکشنهای آدمی، درونیترین حالات روحی را بیرون میشد. او آدمهای اطرافش را میبیند، او آدمهای اطرافش را میشنود.
نمایشهای او گاهی ثبت هنرمندانه دیدهها و شنیدههایش است. هیچ کس از این نگاه تیزبین و کاوشگرانه میرزایی در امان نیست، حتی خودش. او در هر نمایش، حتی بخشی از خود را بیرون میکشد و عریان در مقابل چشمان تماشاگر عیان میکند؛ بیترس از قضاوت شدن. مخاطب اندکی از میرزایی را در «تآتروف» و «به لیلیپوت خوش آمدید» میبیند و اندکی از او را در «من، شیرین، وودی آلن». بخشی از کامبیز در «هوملت» حلول میکند و بخشی از او در «حال آنی خوب است» به نمایش گذاشته میشود.
او طنازانه به خلق کمدی میپردازد، اما هرگز دنیای اطرافش را به سخره نمیگیرد، حتی به کجیهای وجود آدمی و به ناراستیهای دنیا، مهربان و با لطافت مینگرد. در نمایش «حال آنی خوب است»، تماشاگر به تماشای تئاتر نمیرود. بلکه یک آینه جلوی رویش میگذارند. آن طرفِ صندلیهای تماشاگر نیز، صندلیهای تماشاگر است. بازیگران، تماشاگران هستند و تماشاگران، بازیگرند. در نمایش مرزی نیست. دیوار چهارم به دیوار نازکی بدل میشود. آنقدر نازک که گویی میرزایی میخواسته فریاد بزند، بیایید این دیوار را کامل بشکنیم. بیایید همگی با هم، بازی کنیم. ما همه، بازیگران یک نمایش بزرگیم؛ «نمایش زندگی»!
اگرچه خودِ نمایش جای سخن بسیار دارد، اما برای لو نرفتن ماجرای یک تخت خواب در وسط صحنه، بیش از این سخن را به درازا نمیکشانم. به همه دوستانم پیشنهاد میکنم این کار خوب را ببینند. پشیمان نمیشوید و از تماشاگران پروپاقرص تئاتر خواهید شد...